گل پیش رخت ز رنگ و بو دست بشست از مجد همگر رباعی 73
1. گل پیش رخت ز رنگ و بو دست بشست
سرو از قد تو چو بید لرزان شد و سست
1. گل پیش رخت ز رنگ و بو دست بشست
سرو از قد تو چو بید لرزان شد و سست
1. چون دست اجل شیشه عمرت بشکست
خون گرید جام و دیده نرگس مست
1. چون رای تو با رای مخالف شد راست
عهد بد و پیمان کژت عمرم کاست
1. محرومی وصل تو دل و جانم کاست
شد طبع کژت به رغم من با همه راست
1. گوژ از پی خیر مستراحی آراست
کش گند بخاست از زمین تا جوزاست
1. خاکی که به فرمان تو از ره برخاست
طاقی شد و جفت بارگاهش جوزاست
1. از دیدن روی منکلی مهرم خاست
بی دیدن روی منکلی عمرم کاست
1. دندان کژ تو راستی جانش بهاست
ای کژ دندان راست بگو چون تو کجاست
1. ای ساده سر پیر که پشت تو دوتاست
در پوست ز عجز استخوانت پیداست
1. ای صحن سرائی که بهشتت همتاست
آرامگه دلی و جانهات بهاست
1. امشب که به عزم راه بر خواهی خاست
گر خواهی راست عمر من خواهی کاست
1. شاها کرمت قیام فرمود و رواست
لیکن ز برای نکته ای نازیباست