گفتم ای اجل با تو ستیزد هرگز از مجد همگر رباعی 481
1. گفتم ای اجل با تو ستیزد هرگز
یا عارض و زلف تو بریزد هرگز
...
1. گفتم ای اجل با تو ستیزد هرگز
یا عارض و زلف تو بریزد هرگز
...
1. شمعم که ز دوری تو ای جان افروز
خالی نیم از گدازش و گریه و سوز
...
1. دل می گسلد ز عشق زنجیر هنوز
غم می شکند در جگرم تیر هنوز
...
1. در چشم من است آن رخ رخشنده هنوز
بر یاد من است آن لب پرخنده هنوز
...
1. ای دوست در آن شکایتی یانه هنوز
هم بر سر آن حکایتی یا نه هنوز
...
1. ای دوست ز دوست تا توانی مگریز
آهسته که قدر ما بدانی مگریز
...
1. ای نفس مزن به جور و بیداد نفس
وز عمر ذخیره کن کم آزاری و بس
...
1. جانا شکری زان لب شیرینم بس
فریاد دل ضعیف مسکینم رس
...
1. در عشق خیال تو مرا محرم بس
با درد فراق غمگسارم غم بس
...
1. ای صبح رخ از سوز شب تار بترس
وی خفته ز آه من بیدار بترس
...
1. گفتم به تو از ناله درویش بترس
وز سوز سحرگاه دل ریش بترس
...
1. درمان چو نجوئیم به دل درد مباش
گرم است دلم با تو به دل سرد مباش
...