آزرده مکن دل از من ای مه زنهار از مجد همگر رباعی 457
1. آزرده مکن دل از من ای مه زنهار
بیگانه مشو ز من به یک ره زنهار
هر شب چو وزد بر دل من باد سحر از مجد همگر رباعی 458
1. هر شب چو وزد بر دل من باد سحر
با یاد تو از گریه دهم داد سحر
هر صبح شوم به خلوت آباد سحر از مجد همگر رباعی 459
1. هر صبح شوم به خلوت آباد سحر
وز یاد تو و مهر دهم داد سحر
بر ما رقم خطا کشیدی آخر از مجد همگر رباعی 460
1. بر ما رقم خطا کشیدی آخر
وز کام دو عالمم بریدی آخر
عشق آمد و تازه کرد ریشم دیگر از مجد همگر رباعی 461
1. عشق آمد و تازه کرد ریشم دیگر
و اندر رگ جان شکست نیشم دیگر
ای نام من از عشق تو دیوانه از مجد همگر رباعی 462
1. ای نام من از عشق تو دیوانه شهر
وی خصم من آشنا و بیگانه شهر
حالیست عجب با توام ای طیره از مجد همگر رباعی 463
1. حالیست عجب با توام ای طیره حور
بی تو دل و دیده را نه روح است و نه نور
آخر ز من ای عهد شکن یادآور از مجد همگر رباعی 464
1. آخر ز من ای عهد شکن یادآور
وز عهد قول خویشتن یادآور
ای دل زر و جاه از اهل دنیا از مجد همگر رباعی 465
1. ای دل زر و جاه از اهل دنیا مپذیر
غافل مشو از حال وزیر و شه و میر
ای چون تو جوان نبوده در عالم از مجد همگر رباعی 466
1. ای چون تو جوان نبوده در عالم پیر
چون عقل هنر جوی و چو دل عیش پذیر
یارب غم دلبر ز روانم برگیر از مجد همگر رباعی 467
1. یارب غم دلبر ز روانم برگیر
درد از دل ریش ناتوانم برگیر
در کینه به جان بکوش و رک باز از مجد همگر رباعی 468
1. در کینه به جان بکوش و رک باز مگیر
در حادثه بازی از فلک باز مگیر