ابروی ترا ز ماه نو ننگ آید از مجد همگر رباعی 433
1. ابروی ترا ز ماه نو ننگ آید
با قد تو سرو را قبا تنگ آید
...
1. ابروی ترا ز ماه نو ننگ آید
با قد تو سرو را قبا تنگ آید
...
1. از لطف تو قد سرو را حال آید
وز رشک رخ تو ماه بدحال آید
...
1. نه کار به آب دیده بر می آید
نه کام دل رمیده بر می آید
...
1. در نامه ز بس غم که به هر می آید
در چشم قلم ز غصه نم می آید
...
1. چون یاد ز یار دلکشم می آید
سوزی به دل پرآتشم می آید
...
1. هر شب چو رهی زبون زغم می آید
برراه وثاق تو برون می آید
...
1. گل آب شد از شرم چو روی تو بدید
در سرو خم افتاد چو قدتو بدید
...
1. دی گفت نهفته رخ چو در راهم دید
بس جور که این دلشده در راهم دید
...
1. گر روی تو را چو آینه بتوان دید
زو صورت جان هر آینه بتوان دید
...
1. گر دون ز تو هیچ راز مستور ندید
بی رای تو خور بر رخ مه نور ندید
...
1. در ماتم شمس از شفق خون بچکید
مه چهره بکند و زهره گیسو ببرید
...
1. دیدمش خوی از گل ترش می بارید
مشک از دو کمند عنبرش می بارید
...