تا هجر تو داغ دل ریشم فرمود از مجد همگر رباعی 409
1. تا هجر تو داغ دل ریشم فرمود
درد دلم افزونتر از آنست که بود
...
1. تا هجر تو داغ دل ریشم فرمود
درد دلم افزونتر از آنست که بود
...
1. آن دل که به دوری تو خرسند بود
بنگر که بر او بار بلا چند بود
...
1. روزی که ز عشق من ملالت نبود
جز بنده خریدار جمالت نبود
...
1. می جز ز کف تو نوش لب خوش نبود
بی روی تو خوش عیش و طرب خوش نبود
...
1. ایزد چو به قهر دوزخت تافته بود
نفست به فساد و فتنه بشتافته بود
...
1. شاها فلک از در فسوس تو بود
و آئین ظفر نوبت کوس تو بود
...
1. تا جان دارم غمت ز جانم نرود
مهرت ز روان مهربانم نرود
...
1. درد تو ز دل به داغ هجران نرود
نقش تو ز پیش چشم آسان نرود
...
1. ای نفس اگر خاک تو بر باد شود
بس دشمن و دوست کز تو آزاد شود
...
1. در چشم سپهر سرمه شرم شود
با آهو و گور و دد به آزرم شود
...
1. ماهی که به مهرش دل خور گرم شود
کی با تو دلش بر سر آزرم شود
...
1. کاری فلکا از تو میسر نشود
وز سفلگی تو کس توانگر نشود
...