از خوی بدت که هیچ بهتر نشود از مجد همگر رباعی 421
1. از خوی بدت که هیچ بهتر نشود
آن بیند دل که دیده باور نشود
...
1. از خوی بدت که هیچ بهتر نشود
آن بیند دل که دیده باور نشود
...
1. هرگز هوست زین دل مستم نشود
شورم ز سر هوس پرستم نشود
...
1. هرگز ز تو میل و آرزویم نشود
پیوند تو از هر سر مویم نشود
...
1. ریش دل من به هجر تو به نشود
در دام به دانه مرغ فربه نشود
...
1. خون گر ز لقب تاشی ات آگاه شود
از ننگ تو همچو سایه در چاه شود
...
1. با هر که دلم به مهر پیوسته شود
چون چرخ به کین من کمر بسته شود
...
1. حاشا که به بوسه خالت آلوده شود
وز هر نظری جمالت آلوده شود
...
1. تا سوسن آزاد زبان در تو کشید
خون جگرم چو لاله بر چهره کشید
...
1. زان سیم وزری که در دم گاز آید
زان دانه که سنگ آسیایش ساید
...
1. شبها که دلم بی تو به فریاد آید
وز روز وداع تو مرا یاد آید
...
1. هر باد که از جانب بغداد آید
زو خرمن صبرم همه بر باد آید
...
1. گر بر دلم از جور تو صد تیر آید
ممکن نه که در مهر تو تفسیر آید
...