1 گر باد وزد بر این دل ریش خراب ور خواب گذر کند بر این چشم پرآب
2 باشد که به هر عمر مرا با تو دمی گفتار بود به پیک و دیدار به خواب
1 گویند شراب کم خور ای پیر خراب تا ره نزند بر دل بیدار تو خواب
2 چه جای شراب و خواب کز تلخی عیش گر زهر خورم روا بود خاصه شراب
1 در عشق تو گر شود مرا خاک نقاب بس دل که شود ز داغ جور تو کباب
2 بس روز که بر دریغ من درد خوری بس شب که خیال من نبینی در خواب
1 آن شد که دلم ز طبع چون آتش و آب می ریخت ز دیده چون در خوشاب
2 عشقی و جوانی و دل و کامی بود وین هر سه دگر بار نبینیم به خواب
1 ای چرخ عنانم از سفر هیچ متاب نانم ز سراندیب ده آبم زسراب
2 هر شام ز بامیان دهم قرصی نان هر بام ز شام ده مرا شربتی آب
1 ای چرخ بیار هر چه داری ز عذاب زنهار مده مرا و در بد بشتاب
2 طوفان بلا بیار و مندیش از من زیرا که تو بارانی و من خشت در آب
1 ای عکس رخت چو عکس آئینه در آب آئینه رخ ز یار دیرینه متاب
2 چون کودک مکتبم که هر شب بینم از عشق رخ تو روز آدینه به خواب
1 درتو نگرم دو دیده ام گیرد آب ور با تو نشینم جگرم گیرد تاب
2 ور دور شوم ز تو شود دیده پرآب مانا که تو آفتابی ای عالمتاب
1 گفتم چو بد آمده ست فرجام شراب در تو به گریزم نبرم نام شراب
2 چون با دل تنگم آشنا شد غم تو زین پس من و یاد رویت و جام شراب
1 این پای مرا که نیست پروای رکاب نه روی رکوب ماند و نه رای رکاب
2 زینسان که به تنگ آمدم از پیری و ضعف نه دست عنان دارم و نه پای رکاب