1 دیدمش چو سرو سهی آن سبز قبا بر دست گرفته باشه صید ربا
2 با باشه چو باد صید جویان بگذشت او مرغ دلم ربود و آن مرغ هوا
1 ای نفس چو کشت عمر در خوشه نشست جان از مدد نشاط بی توشه نشست
2 در گوشه عافیت نشین باقی عمر کآنکس ز میان رست که در گوشه نشست
1 دردا که دل عاقلم از دست برفت وز عمر همه حاصلم از دست برفت
2 دریاب که پای صبرم از جای بشد باز آی که کار دلم ازدست برفت
1 از بسکه وجود پیش چشمم خوار است این جان لطیف نیز بر من بار است
2 از ضعف مزاج مردنم آسانست وز تلخی عیش زیستن دشوار است
1 کس نیست که از غمت به زاری نگریست وز بهر تو سرو جویباری نگریست
2 چندانکه گریست چشم من بر قد تو برسرو چمن ابر بهاری نگریست
1 گفتی که دلت بر تن و جان مشفق نیست در دعوی عشق نیز هم صادق نیست
2 دل نیست مرا ولی ز جان بیزارم گر بر تو به صد هزار دل عاشق نیست
1 بشکست دلم زان دل چون سندانت گریان شدم از عشق لب خندانت
2 دندان طمع در دل من کردی تیز درد دل من گرفت در دندانت
1 ای سرو سهی تازه نهالت چونست نازک تن چون آب زلالت چونست
2 در حجله نشسته دیدمت خندان لب در خاک نهفته زلف و خالت چونست
1 زلف تو که دل در شکنش زندانیست دزد است و به آویختگی ارزانیست
2 دل برد و هزار کس گواهند بر این وان شوخ هنوز برسر پیشانیست
1 در کار جهان نگر گرت تکیه بر اوست تا بر تو شود گشاده کو دشمن خوست
2 در پشت پلنگ چون نمی ماند پوست بر زین تو کی بماند ای زینت دوست