آن روز که من بدیدم ای شاه ترا از مجد همگر رباعی 13
1. آن روز که من بدیدم ای شاه ترا
نه مهر بدیده بود و نه ماه ترا
...
1. آن روز که من بدیدم ای شاه ترا
نه مهر بدیده بود و نه ماه ترا
...
1. خرم به تو داشتم دل بی غم را
هجر تو حزین کرد دل خرم را
...
1. چون عود بنالیدم و بنواخت مرا
با آنکه بدم سوختنی ساخت مرا
...
1. در کوی تو کآستانش تخت است مرا
ناآمدن از کندی بخت است مرا
...
1. با عشق تو چون خوش سروکار است مرا
با وصل و فراقت چه شمار است مرا
...
1. تا نعل در آتش تو داغ است مرا
از نشتر بیطار فراغ است مرا
...
1. ماه امل ارچه زیر میغ است مرا
بر فرق ز فاقه گرچه تیغ است مرا
...
1. هجرت چو به دست غصه بگذاشت مرا
کم بود کسی که زنده پنداشت مرا
...
1. آنم که چو جان بپرورم مردم را
گر دست رسد به جان خرم مردم را
...
1. لطف تو چو کرد حلقه درگوش مرا
از راه کرم مکن فراموش مرا
...
1. ای دوست مشو سبغه زبون گیران را
شیری تو مباش سخره نخجیران را
...
1. بر ره بگماشت دوش مه پرتو را
تا کرد ز من نهفته ماه نو را
...