1 ماهم چو به دیدن مه نو برخاست وز حقه در رسته پروین آراست
2 با آن گل رخسار چو بر مه خندید پشت کژ ماه نو ز رویش شد راست
1 گرکسری و قارون شوی ای باد به مشت بر عمر مکن تکیه و بر گردون پشت
2 کاین خاک همانست که قارون را خورد وین چرخ همان است که کسری را کشت
1 ای دور فلک نتیجه دورانت وی گوش ظفر ز شیهه یکرانت
2 کیش از پی آنکه برتو بندد خود را می آید و بوسه می دهد بر رانت
1 تا دست قضا بر سرمن آتش بیخت آب مژه از دیده من سیل انگیخت
2 خواهم که شود ریخته در خاک تنم کآن تازه گل از باد اجل زود بریخت
1 جانا سر زلفت ز پس و پشت مپیچ پیچ و خم زلف تو مرا کشت مپیچ
2 زین بیش حدیثی که میان من و تست چون زلف دراز خود بر انگشت مپیچ
1 چون عود بنالیدم و بنواخت مرا با آنکه بدم سوختنی ساخت مرا
2 یک رگ ز دلم به گوشمالش بگسست ناله ز کنار خود بینداخت مرا
1 طاووس توام جلوه گر حسن تو دوست هر جوهر و زر که بد برون داد زپوست
2 نه فاخته کز مشک خطت وام گرفت وان مظلمه بازمانده در گردن اوست
1 عمری به امید و آرزویت بگذشت یکچند درآمد شد کویت بگذشت
2 با اینهمه در امید ناامیدی عمرم همه در حسرت رویت بگذشت
1 نه سیم که جائی طلبم در کویت نه برگ که خیمه ای زنم پهلویت
2 نه نیز ترا میل که آئی سویم پس من به چه تدبیر ببینم رویت
1 با عشق تو چون خوش سروکار است مرا با وصل و فراقت چه شمار است مرا
2 گرچه ز کنار من کناری جستی عشق تو به نقد در کنار است مرا