1 آنم که چو جان بپرورم مردم را گر دست رسد به جان خرم مردم را
2 ای حور و پری نه دیوم از من مگریز من آدمیم نمی خورم مردم را
1 لطف تو چو کرد حلقه درگوش مرا از راه کرم مکن فراموش مرا
2 یا پیش خودم همچو غلامان می دار یا مکرمتی نمای و بفروش مرا
1 ای دوست مشو سبغه زبون گیران را شیری تو مباش سخره نخجیران را
2 گر می خواهی که همچو من پیر شوی مازار به قول مفسدان پیران را
1 بر ره بگماشت دوش مه پرتو را تا کرد ز من نهفته ماه نو را
2 تاکی در و بام یار گیرد بر من یارب تو گرفتار کن این شب رو را
1 یکدم برم آرید بت خوشخو را آن ماهرخ صنوبر نیکو را
2 از تلخی صبرم آرزو شیرین است شیرین جهان اوست بیارید او را
1 از من همه مهر آمد و انصاف و وفا وز تو همه کینه زاد وبیداد و جفا
2 مااطلب منک یا فوادی قودی وکلت به من هو حسبی و کفا
1 گرچه نفسی نزد وصالت با ما پیوند نمی جست جمالت با ما
2 در دوری خدمت تو شبهای دراز تقصیر نمی کند خیالت با ما
1 تا باز گرفتی رخ چون ماه از ما پی بازگرفت عقل گمراه از ما
2 بر بستر آرزو به شبهای دراز یک یاد رخ تست و دو صد آه از ما
1 دیدم شب و روز رنج و بیداریها تا در تو رسیدهام به دشواریها
2 ای ذات پسندیده تو حق عزیز مپسند مرا بدین چنین خواریها
1 گفتار مبر ز گوشم ای در خوشاب دیدار مبر ز چشمم ای عالمتاب
2 کایام چنان کند که ما را پس ازین گفتار بود به پیک و دیدار به خواب