دلبر ز دل ممتحنم آگه نیست از مجد همگر رباعی 205
1. دلبر ز دل ممتحنم آگه نیست
زین حال بدینسان که منم آگه نیست
1. دلبر ز دل ممتحنم آگه نیست
زین حال بدینسان که منم آگه نیست
1. سر نیست که در قبضه فرمان تو نیست
دل نیست که در طاعت و پیمان تو نیست
1. خلوتگه جان جز شکن موی تو نیست
محراب دلم جز خم ابروی تو نیست
1. دلها ز جفاهای تو بی گردی نیست
لبها ز غم تو بیدم سردی نیست
1. دل نیست که از غمت در او دردی نیست
کس نیست که از تو بر دلش گردی نیست
1. بی کلک تو آب روی منشوری نیست
بی دست تو دستگاه دستوری نیست
1. از وصل توام امید بهروزی نیست
وز قهر تو جز داغ جگرسوزی نیست
1. روزی نبود که با منت جنگی نیست
شب نیست که از تو بر دلم سنگی نیست
1. در عشق به از رندی و خودکامی نیست
مستوری و عاشقی به جز خامی نیست
1. شاها چو تو در سپهر دین ماهی نیست
دل را به جز از مهر تو دلخواهی نیست
1. نه اهل بهشتی تو بدین سیرت زشت
نه درخور دوزخی بدین خوی و سرشت
1. دی بگذشتم چو بیهشان بردر و دشت
وز بوی گلاب و گل دماغم پر گشت