چشمت ز زمانه فتنه انگیزتر از مجد همگر رباعی 109
1. چشمت ز زمانه فتنه انگیزتر است
مژگان تو از تیر اجل تیزتر است
...
1. چشمت ز زمانه فتنه انگیزتر است
مژگان تو از تیر اجل تیزتر است
...
1. هر روز گل وفات پژمرده تر است
هر لحظه دل از جور تو آزرده تر است
...
1. ای شمع نه عاشقی رخت زرد چراست
وین گریه ز روی مهر یا درد چراست
...
1. در عشق تو صبر و چاره سازی خطر است
با طره تو دست درازی خطر است
...
1. هم زلف سمن سای تو عنبر بیز است
هم لعل گهرزای تو شکرریز است
...
1. دل در برم از فراق دیوانه وش است
جان در تنم از حادثه در کش مکش است
...
1. وه وه که جفاهای تو بردن چه خوش است
در پای غم تو جان سپردن چه خوش است
...
1. پیوسته ز دیده در کنارم اشک است
در پای غم یار نثارم اشک است
...
1. بی باغ رخ تو عمر من بی برگ است
خون مژه ام پوشش و خاکم برگ است
...
1. دریای سرشک دیده پرنم ماست
وان بدر که بر کوه نتابد دل ماست
...
1. گفته ست یکی حکیم کامل حکم است
راحت ز جهان مجوی کاندر عدم است
...
1. ماهی که هنوز در دل فاخر ماست
با آن بم و طنبور که در خاطر ماست
...