1 خدایگانا آنی که شمع دولت تو چراغ و مشعله چرخ را کند روشن
2 چو شمع بر تن من نعمت تو بر توست نطاق و جبه و دستار تا به پیراهن
3 حکایت شب دوشین و شمع و طشت طلا که کرد همره این تیره رای شاه زمن
4 ز رشک شعله نورش که بر فلک می رفت هزار بار فزون سوخت ماه را خرمن
1 صحن خلد است زمین از اثر دور زمان هین بده باده و داد طرب از گل بستان
2 اول فصل ربیع است صبوح ای ساقی توبه مان بشکن از آن لعل لب و لعل روان
3 حرمت کوثر اگر چند بزرگ است ولیک لب جوی و لب جام و لب جانان به ازان
4 بنده باده و بادم که چو روح اند و حیات واله باغ و بهارم که چو حورند و جنان
1 گفتم که مدح صاحب اعظم کنم ادا آسیمه گشت عقلم و بر رخ فکند چین
2 گفتا کدام صاحب اعظم مدار ملک دارای دین و دنیی و مخدوم فخر دین
3 چون لطف اوست خلق جهان را شفیع و یار بادش خدای عز و جل حافظ و معین
1 ای باد یاد روضه بغداد تازه کن تا تازه گردد از تو دل خویش کام من
2 یک صبحدم به فال همایون سفر گزین وانگه دعای سدره گذار و پیام من
3 از روی مکرمت سوی آن خواجه بر که هست از بندگیش خواجه گردون غلام من
4 گو ای مثال جود تو وجه معاش خلق گو ای نوال جود تو فیض غمام من
1 ای به تاثیر عدل معتدلت جاه تو قوت گزاف شکن
2 اعتدال بهار دولت تو نام و ناموس اختلاف شکن
3 به حلاوت رحیق لفظ خوشت سوزش و تلخی سلاف شکن
4 تن خصمت ز صرصر حدثان آورد چون نی و قلاف شکن
1 خسروا داشت سخایی تو مرا پار چنانک کآن نیارست زدن لاف ز هستی من
2 آسمان با همه تعظیم و بلندی کوراست می زد از روی تواضع دم پستی با من
3 تا تو برداشتی اکنون ز سرم دست کرم می زند از سر کین تیغ دودستی با من
4 یادمی آر از آن شب که رهی را گفتی عمر باقی بنشین خوش چو نشستی با من
1 به خدائی که آشنائی داد وحی او با دل پیامبران
2 به رسولی که روشنائی داد نور عقلش به چشم راهبران
3 کز دل پاک و سینه صافی بازگشتم به راه رهسپران
4 اندرین پرده گرچه محجوب است صورت من ز چشم بی بصران
1 تن در غم جانگداز دادن جان در پی کرم آز دادن
2 بینی و لب و زبان و دندان در پتک و دهان گاز دادن
3 درمصطبه معتکف نشستن ترک ورع و نماز دادن
4 دل را به هزار پاره کردن هر پاره به چرغ و باز دادن
1 تلطفی بنما ای برید باد سحر نسیمی از نفس من بدان چمن برسان
2 ز دل که نافه صفت شد ز خون سوخته پر دمی چو مشک بدان آهوی ختن برسان
3 سلام این دل پروانه وار سوخته بال شبی به خلوت آن شمع انجمن برسان
4 ز من نمی رسد آنجا کسی ز بیم رقیب تو گر دمی رسی آنجا سلام من برسان
1 رسید موسم نوروز و تازه گشت جهان به فر دولت مخدوم صاحب دیوان
2 جهان پیر جوان شد چو بخت آصف عصر بهاء دولت و دین خواجه زمین و زمان