1 پناه ملک جهان شهریار روی زمین تویی که حکم تو بر آسمان روا باشد
2 جواب امر ترا آسمان دهد لبیک اگر چو کوه سما قابل صدا باشد
3 سپهر جاده مقصود خود نیابد باز گرش نه پرتو رای تو رهنما باشد
4 سخای ابر ازان بر جهان محیط آمد که با مروت طبع تو آشنا باشد
1 پناه ملک سلیمان ملاذ اهل زمان توئی که ملک ز نام تو نامدار شود
2 فرود دست تو بیندش اگر کسی به مثل به پای وهم بر این نیلگون حصار شود
3 سپهر پیش سراپرده جلالت تو کمر ببست و درآمد که پرده دار شود
4 قضاش گفت که با صد هزار دیده شوخ کراست منصب این شغل اختیار شود
1 شاها همای فتح و ظفر روز معرکه با شاهباز رایت تو همنشین بود
2 هر جا که مرکب تو رود ابر کردگار چون سایه با رکاب و عنانت قرین بود
3 بر هر زمین که نعل سمندت گذار کرد خورشید خاکبوس ره آن زمین بود
4 یک قائد از جنیبت خاصت بود نیال یک چاوش از سواد سپاهت تکین بود
1 خدایگانا رایت به یک دقیقه فکر ز کار مشکل ایام بند بگشاید
2 گهی به اشک قلم گرد فتنه بنشاند گهی به چشمه کلک آب ملک بفزاید
3 چگویم از قبل بنده ایکه مدت عمر بر این بود که برآن آستان بیاساید
4 ز روی خدمت و اخلاص از جواهر طبع عروس مدح ترا گوش و گردن آراید
1 فرخ همای دولت و سعد سپهر ملک ای آنکه سایه ات به جهان فربهی دهد
2 در سایه مبارک شاه جهان ترا اقبال و بخت و دولت و تاج و مهی دهد
3 هرجا که موکب تو شبیخون برد ظفر با باد مرکبان ترا همرهی دهد
4 دور سپهر هر چه تو رغبت کنی کند دست زمانه آنچه تو فرمان دهی دهد
1 دور دور خر است و کره خران گر ترا باور آید ار ناید
2 گر عزیز نبی شود زنده جز خرش هیچ در نظر ناید
3 ور فرود آید از فلک عیسی جز به خر می سوار برناید
4 اربگردد همه جهان دجال خر به پشت خر از مقر ناید
1 یک راست شنو که از چپ و راست بر بنده فرشتگان گواهند
2 از ظلم تو در همه ممالک مردم به خدای می پناهند
3 گر پیشه ورند و گر دبیرند گر برزگرند و گر سپاهند
4 یا خسته روان و دردمندند یا بسته زبان و دل تباهند
1 قدر تیزی بازارت ندارد قدر تدبیر کردارت ندارد
2 بدان مژگان تیز ناوک انداز فلک خفتان پیکارت ندارد
3 بدین کاری که داری در سر امروز جهان برگ سر و کارت ندارد
4 اگر چه آفتات آمد همه نور فروغ و زیب رخسارت ندارد
1 دلم از نکهت بادی که ز بغداد آید گرچه در آتش غم سوخته شد شاد آید
2 بر ره باد ز شب تا به سحر منتظرم تا کی از جانب بغداد دگر باد آید
3 راست چون چنگ که در صبح خورد باد بدو هر رگی زین تن نالنده به فریاد آید
4 آب این دیده درپاش بود بارانش اگر ابری ز سپاهان سوی بغداد آید
1 ای خسروی که سایس امر تو از نفاذ بر پای هفت توسن گردون نهاد قید
2 در مجلس مربی عدل تو توبه کرد دهر دنی ز مکر و سپهر دغا ز کید
3 تهذیب خلق خوب تو در عنفوان عمر منسوخ کرد قصه بسطامی و جنید
4 بدخواهت ار ز درد دمی سرد برکشید ابر تموز برف دهد در هوای فید