1 دلم از نکهت بادی که ز بغداد آید گرچه در آتش غم سوخته شد شاد آید
2 بر ره باد ز شب تا به سحر منتظرم تا کی از جانب بغداد دگر باد آید
3 راست چون چنگ که در صبح خورد باد بدو هر رگی زین تن نالنده به فریاد آید
4 آب این دیده درپاش بود بارانش اگر ابری ز سپاهان سوی بغداد آید
1 دور دور خر است و کره خران گر ترا باور آید ار ناید
2 گر عزیز نبی شود زنده جز خرش هیچ در نظر ناید
3 ور فرود آید از فلک عیسی جز به خر می سوار برناید
4 اربگردد همه جهان دجال خر به پشت خر از مقر ناید
1 گفتم که مدح صاحب اعظم کنم ادا آسیمه گشت عقلم و بر رخ فکند چین
2 گفتا کدام صاحب اعظم مدار ملک دارای دین و دنیی و مخدوم فخر دین
3 چون لطف اوست خلق جهان را شفیع و یار بادش خدای عز و جل حافظ و معین
1 در عهد سخات کس نگوید کآوازه حاتمی و معنی ست
2 کس نیست در این زمانه امروز کورا به عنایتت طمع نیست
3 درذمت همت تو فرض است دلداری هر که زاهل معنی ست
4 از تو ما را شکایتی ست لطیف وان نه از تست از زمانه ماست
1 بدین گونه قرین غم ندارد دل صاحبدلان صاحب قرانان
2 بدینسان خرده بر پیران نگیرند بزرگان و کریمان و جوانان
1 ای باد یاد روضه بغداد تازه کن تا تازه گردد از تو دل خویش کام من
2 یک صبحدم به فال همایون سفر گزین وانگه دعای سدره گذار و پیام من
3 از روی مکرمت سوی آن خواجه بر که هست از بندگیش خواجه گردون غلام من
4 گو ای مثال جود تو وجه معاش خلق گو ای نوال جود تو فیض غمام من
1 فلک جنابا از رشک خاک درگه تو در آب شرم شود غرق روضه مینو
2 شود زفر قدوم تو خاک مشک آگین شود ز یاد ثنای تو باد عنبربو
3 نسیم لطف تو بر کوه اگر گذار کند برآورد ز دل خاره لاله خودرو
4 سموم قهر تو گر در هوا صعود کند ز پشت چرخ به قوت جدا کند نیرو
1 ز غبن هدهد میمون که شد متابع زاغ ز رشک ملک سلیمان که شد مسخر دیو
2 به گوش معنی بشنو که هر دمی صد بار شهان سلغری از خاک برکشند غریو
3 کجاست آصف تا نوحه گر شود بر ملک که بر و بحرش بی کد خدای ماند و خدیو
1 خدایگانا آنی که شمع دولت تو چراغ و مشعله چرخ را کند روشن
2 چو شمع بر تن من نعمت تو بر توست نطاق و جبه و دستار تا به پیراهن
3 حکایت شب دوشین و شمع و طشت طلا که کرد همره این تیره رای شاه زمن
4 ز رشک شعله نورش که بر فلک می رفت هزار بار فزون سوخت ماه را خرمن
1 گوژو به جز از تو در همه پارس در دل صف کین من که آراست
2 این داو تو خواستی ز اول وین دست تو برده ای و غدراست
3 با من دو چهار می زنی باش تا در تو رسم که مهره یکتاست
4 از همت پست و قامت خرد اسباب بزرگیت مهیاست