ما برفتیم، تو دانی از حافظ شیرازی اشعار منتسب 1
1. ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما
بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما
صبح دولت می‌دمد از حافظ شیرازی اشعار منتسب 2
1. صبح دولت می‌دمد کو جام همچون آفتاب
فرصتی زین به کجا باشد بده جام شراب
اگر به لطف بخوانی از حافظ شیرازی اشعار منتسب 3
1. اگر به لطف بخوانی مَزید الطاف است
وگر به قهر برانی درون ما صاف است
غمش تا در دلم مَأوا از حافظ شیرازی اشعار منتسب 4
1. غمش تا در دلم مَأوا گرفته است
سرم چون زلف او سودا گرفته است
هوس باد بهارم به از حافظ شیرازی اشعار منتسب 5
1. هوس باد بهارم به سوی صحرا برد
باد بوی تو بیاورد و قرار از ما برد
صراحی دگر بارم از حافظ شیرازی اشعار منتسب 6
1. صراحی دگر بارم از دست برد
به من باز بنمود می دستبرد
من و صلاح و سلامت از حافظ شیرازی اشعار منتسب 7
1. من و صلاح و سلامت کس این گمان نبرد
که کس به رند خرابات ظن آن نبرد
کارم ز دور چرخ به از حافظ شیرازی اشعار منتسب 8
1. کارم ز دور چرخ به سامان نمی‌رسد
خون شد دلم ز درد، به درمان نمی‌رسد
در هر هوا که جز برق از حافظ شیرازی اشعار منتسب 9
1. در هر هوا که جز برق اندر طلب نباشد
گر خرمنی بسوزد چندان عجب نباشد
صورت خوبت نگارا از حافظ شیرازی اشعار منتسب 10
1. صورت خوبت نگارا خوش به آیین بسته‌اند
گوییا نقش لبت از جان شیرین بسته‌اند
مژده ای دل که مسیحا از حافظ شیرازی اشعار منتسب 11
1. مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید