برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.
1 ای شاهد قدسی، کِه کَشَد بند نقابت؟ وی مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت؟
2 خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز کآغوش که شد، منزل آسایش و خوابت؟
3 درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد اندیشهٔ آمرزش و پروای ثوابت
4 راه دل عشاق زد آن چشم خماری پیداست از این شیوه که مست است شرابت
1 گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبال دل، ره گم کُنَد مسکین غریب
2 گفتمش مگذر زمانی، گفت معذورم بدار خانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب
3 خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
4 ای که در زنجیرِ زلفت جای چندین آشناست خوش فتاد آن خال مشکین بر رخِ رنگین غریب
1 ساقیا آمدنِ عید، مبارک بادت وان مَواعید که کردی، مَرَواد از یادت
2 در شگفتم که در این مدتِ ایامِ فراق برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت
3 برسان بندگیِ دختر رَز، گو به درآی که دَمُ و همت ما کرد ز بند آزادت
4 شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست جای غم باد، مَر آن دل، که نخواهد شادت
1 ساقیا برخیز و دَردِه جام را خاک بر سر کن غم ایام را
2 ساغر می بر کفم نِه تا ز بَر بَرکِشم این دلق اَزرَقفام را
3 گر چه بدنامیست نزد عاقلان ما نمیخواهیم ننگ و نام را
4 باده دَردِه چند از این باد غرور خاک بر سر نفس نافرجام را
1 ساقی به نور باده برافروز جامِ ما مطرب بگو که کارِ جهان شد به کامِ ما
2 ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم ای بیخبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما
3 هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما
4 چندان بود کرشمه و نازِ سَهی قدان کآید به جلوه سرو صنوبر خرام ما
1 ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما آبروی خوبی از چاه زَنَخدان شما
2 عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟
3 کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت بِه که نفروشند مستوری به مستان شما
4 بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر زان که زد بر دیده آبی، روی رخشان شما
1 خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت به قصد جانِ منِ زارِ ناتوان انداخت
2 نبود نقش دو عالم، که رنگ الفت بود زمانه طرح محبت، نه این زمان انداخت
3 به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد فریبِ چشمِ تو صد فتنه در جهان انداخت
4 شراب خورده و خِوی کرده میروی به چمن که آبِ روی تو، آتش در ارغوان انداخت
1 سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوخت
2 تنم از واسطهٔ دوری دلبر بگداخت جانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوخت
3 سوز دل بین که ز بس آتش اشکم، دل شمع دوش بر من ز سر مِهر، چو پروانه بسوخت
4 آشنایی نه غریب است، که دلسوز من است چون من از خویش برفتم، دل بیگانه بسوخت
1 زلف آشفته و خِوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صُراحی در دست
2 نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
3 سر فرا گوش من آورد به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینهٔ من خوابت هست؟
4 عاشقی را که چنین بادهٔ شبگیر دهند کافر عشق بود، گر نشود باده پرست
1 زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست راه هزار چارهگر از چار سو ببست
2 تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان بگشود نافهایُّ و دَرِ آرزو ببست
3 شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو ابرو نمود و جلوهگری کرد و رو ببست
4 ساقی به چند رنگ، می اندر پیاله ریخت این نقشها نگر، که چه خوش در کدو ببست
برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.