ای نسیم سحر آرامگَهِ یار از حافظ شیرازی غزل 19

حافظ شیرازی

آثار حافظ شیرازی

حافظ شیرازی

برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهره‌مند شوید.

ای نسیم سحر آرامگَهِ یار کجاست؟

1 ای نسیم سحر آرامگَهِ یار کجاست؟ منزلِ آن مَهِ عاشق‌کُشِ عیار کجاست؟

2 شبِ تار است و رَه وادیِ اِیمن در پیش آتش طور کجا؟ موعد دیدار کجاست؟

3 هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات بگویید که هشیار کجاست؟

4 آن کَس است اهل بشارت که اشارت داند نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست؟

5 هر سرِ مویِ مرا با تو هزاران کار است ما کجاییم و ملامت‌گر بی‌کار کجاست؟

6 باز پرسید ز گیسویِ شِکَن در شِکَنَش کاین دل غم‌زده، سرگشته گرفتار، کجاست؟

7 عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو؟ دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست؟

8 ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی عیش، بی یار مهیا نشود یار کجاست؟

9 حافظ از بادِ خزان، در چمنِ دهر مَرَنج فکرِ معقول بفرما، گلِ بی خار کجاست؟

معنی شعر:

افسرده و ملول هستی و راز دار صادقی نداری که در دلت را به او بگویی از سرزنش سرزنشگران می ترسی، با روحیه ای قوی می توانی با مشکلات زندگی مقابله کنی و برآن ها چیره شوی

عکس نوشته
کامنت
comment
رضا

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مهِ عاشق کش عیّار کجاست گویند که حافظ این غزل را زمانی سروده که امیرمبارزالدّین شیرازرابه تصرّفِ خویش درآورده بود. دراثر این یورش، شیخ ابواسحاق حاکم شیرازو دوستِ صمیمی حافظ، ازترس جانش متواری شده ودرنتیجه حافظ متاثّرازاین اتّفاق واگویه هایش را درقالبِ این غزل زیبا ابرازنموده است. با اینکه سندِ تاریخی ِ قابلِ قبولی دراین مورد دردست نیست ولی بعضی ازابیات ،بیانگر چنین اوضاع واحوالیست واحتمال دارد که این حدس وگمان صحّت داشته باشد. هرچه هست شاعر درآرزوی دیدن ِ محبوبی زمینی بوده وسعی کرده غم واندوهِ خویش راابراز نماید. البته این غزل نیز همانندِ اغلبِ غزلیّات حافظ، بصورتِ کلّی گوی سروده شده تا هرکس توانسته باشد به مقتضای حال وروزخویش، مطابق باهراعتقادی که دارد بامفاهیم ِ غزل، هم ذات پنداری کرده وازلذایذِ آن مستفیض گردد. آرامگه: آسایشگاه وقرارگاه عیّار: جوانمرد ، تردست، چالاک، مکّار، زیرک معنی بیت: ای نسیم سحری آیاازمنزلگاه وآسایشگاه یارخبری داری؟ نشانی دوست کجاست؟ آن معشوق ِ ماه رخی که در عاشق کُشی مهارت داشت وشیوه های دلبری را خوب می دانست کجاست؟ جان به شکرانه شودصَرف گر آن دانه ی دُرّ صدفِ سینه ی حافظ بود آرامگهش شبِ تار است و رهِ وادیِ ایمن در پیش آتش ِ طور کجا موعدِ دیدار کجاست حافظ مثل همیشه داستانی تاریخی را دستمایه ی خویش قرار داده تا ضمن اشاره ویادآوری ِآن، مضمونی بیافریند که بیانگرحالاتِ درونی وی بوده باشد والحق که مضمونی بکر وزیبا خَلق شده است. شبِ تار: شب تاریک، شبِ فراق وجدایی، شب تاریک می تواند استعاره ازحاکمیّت ظلم وستم باشد. وادیِ ایمن: بیابانی در دامنه ی کوه طور که درآنجا ندای حق به حضرت موسی رسید. شاعر خود را درتاریکی وظلمت می بیند و منتظر حادثه ایست تابه نور و روشنایی (وصال ودیدار دوست) رهنمون گردد. طور: به معنای کوه و نام اختصاصی کوهی است در بیابان سینا. آتشِ طور: اشاره به نوری است که حضرت موسی در وادی ایمن بر سر کوه طور مشاهده کرد و چون نزدیک شد درختی نورانی را مشاهده کرد. موعد: وعده گاه، محل دیدار معنی بیت: درادامه ی بیت پیشین خطاب به نسیم سحری: درتاریکی مطلق شب هجران فرورفته ایم ویا درظلمت شبِ بیداد وستمگری هستیم، آیا آن اتّفاق ِ عظیمی که برای حضرت موسی افتاد برای ما نیز رقم خواهد خورد و آتش طور(لطفِ خداوندی) شامل حال ما خواهد شد؟ آن لحظه ی آبی ِ دیدار دوست وآن مکانی که با اوملاقات خواهیم کردکجاست؟ شبان وادی ایمن گهی رسد به مُراد که چندسال به جان خدمت شُعیب کند هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد درخرابات بگویید که هشیار کجاست؟ نقش خرابی دارد: یعنی اینکه آدمیزاد شیرخام خورده است وبد وخوب راازهمدیگرتشخیص نمی فهمد! باید رنجها کشید،غم وغصّه ها خورد وتلاش ها کرد تا به فهم ودرک رسید. هیچ کس با فهم وشعور ودانش زاده نمی شود.همه کج فهم وخرابکار ونادان هستند مگراینکه به تحصیل دانش ومعرفت وآگاهی دست پیداکنندکه آن هم به خون ِ جگرمیسّراست. الحق که حافظ راست فرموده، اگر غالبِ آدمیان جاهل ونادان نبودند، الآن جهانِ ما تکّه ای ازبهشت بَرین بود نه که مثل جهنّم درآتش سوزان شعله وربوده باشد! خرابات: باتوجّه به نقش خرابی که درمصرع اوّل آمده،خرابات در اینجا معنی عرفانی ندارد وبه معنای ویرانه و مکانیست که ساکنانش خرابِ جهل و ونادانی اند. دنیا درنظرگاهِ شاعر به خراباتی تشبیه شده که همه تحتِ تاثیر جهل ونادانی خراب افتاده اند! همگان درحال تزویر وحُقّه بازی هستند! هیچ کس برای آبادیِ جهان گامی برنمی دارد! هیچ کس صاحب خرد وفهم وآگاهی نیست! حالا شما درچنین مکانی به دنبال یک فردِ آگاه وفهمیده ودانا بگردید آیا پیدا خواهید کرد؟ داستانِ همان شیخ است که با چراغ دنبال انسان می گشت! گفتند یافت می نشود جُسته ایم ما. گفت آنکه یافت می نشودآنم آرزوست. معنی بیت: هرکس زاده می شود نادان وجاهل است ونقش خراب کردن دارند نه سازندگی! دنیا به مانندِ ویرانه ایست که نادانها وجاهلان رادرخودجای داده است! دراینجا هوشیار وانسانِ به تمام معنا وجودندارد! برای انسان شدن، رهیدن ازخرافات وجهل وهوشیاری بدست آوردن، خون دلها بایدخورد وبی وقفه تلاشها کرد وگرنه به این آسانی نیست که با چندروزچلّه نشینی وذکر وتسبیح گفتن، ادّعای انسانیّت وفضل وکرامت کند. گوبرو وآستین به خون جگر شوی هرکه دراین آستانه راه ندارد آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکته‌ها هست بسی مَحرم اسرار کجاست درادامه ی بیت قبلی می فرماید: انسان کامل وآگاه که با یک اشاره به مطلب پی می برد اهل بشارت ومژده هست. یعنی خوش اقبال است ولیاقتِ دریافتِ نکته ها وحقایق رادارد. نکته های زیادی برای بیان اسراررستگاری هست امّامتاسفانه اهل اشارت که به زبان رمز ورازآگاه بوده باشند کم هستند وبایستی باچراغ دنبال آنها گشت وپیداکرد که شوربختانه به راحتی یافت می نمی شوند! تلقین ودرس اهل نظر یک اشارتست کردم اشارتیّ ومکرّرنمی کنم. هر سر موی مرا با تو هزاران کار است ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست ملامتگر: سرزنش کننده، آنها که منع عشق کنند وعاشقان راملامت نمایند. خطاب به معشوق است: تمام وجودِ من مالامال ازعشق توست، دل وجان وپوست وگوشت واستخوانم سرشارازمحبّتِ توست. حالا بااین اشتیاقی که دروجودمن نسبت به توموج می زند عدّه ای نادان مرا نصیحت می کنند که دست ازعشقبازی بردار! ماکجای کاریم واین بیخبران کجا؟! ببین تفاوت رَه ازکجاست تابه کجا؟ مکن به نامه ی سیاهی ملامتِ من مست که آگه است که تقدیربرسرش چه نوشت بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست سراغ دلِ شوریده وشیدای مارا ازحلقه های زلف وچین وشکن زلفِ معشوق بگیرید تاببینید این دل عاشق پیشه ی غمزده درکجاگرفتارشده است. گفتی که حافظا دل سرگشته ات کجاست؟ درحلقه های آن خم ِگیسونهاده ایم عقل دیوانه شدآن سلسله یِ مُشکین کو دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست سلسله مُشکین: زنجیرگیسوی سیاهِ معطّر گوشه گرفتن: قهرکردن،دوری گُزیدن این بیت درراستای تقابلِ عقل وعشق است. حافظ درمقابل ملامتگران که منع ِ عشق کرده وتوصیه می کنند مطابق با عقل رفتارکن! به طنز وتمسخر می فرماید: معنی بیت: عقلِ ما دراین عشقی که نسبت به یار داریم دیوانه ومجنون شده است! زنجیر گیسوی یار لازم است تا دست وپای عقل رابه زنجیر بکشیم، چنانکه دیوانه رابه زنجیربسته ومهارمی کنند! درمصرع دوّم: دل من قهرکرده وازمن دوری می کند. اوخواستار ابروی دلدار است نشانی ِ دلدار رابرای من بیاورید. کرشمه ی تو شرابی به عاشقان پیمود که علم بی خبرافتاد وعقل بی حس شد ساقی و مطرب و مِی جمله مهیّاست ولی عیش بی یار مهنّا نشود یار کجاست مُهنّا: گوارا، خوشگوار معنی بیت: اگرچه ساقی ومطرب وباده وهمه ی آنچه که برای یک عیش وعشرت لازمست آماده ودر دسترس هستند، لیکن بدون ِ معشوق هیچ لذّتی ندارد وعشرتی ازنظرمن گوارای وجود خواهد بود که درحضوردوست ومعشوق بوده باشد. گل بی رخ یارخوش نباشد بی باده بهارخوش نباشد حافظ از بادِ خزان در چمن ِدَهر مَرنج فکرمعقول بفرما گل بی خار کجاست ای حافظ ازغارتگری ِ بادِخزان دلگیر وغمزده مباش این رسم روزگاراست همیشه دنبال بهاردل انگیز خزانِ ِ یغماگرمی تازد. (چنان نماند وچنین نیز هم نخواهد ماند) معقول باش ودرست بیاندیش ، ببین آیااصلاً گل بی خار دراین دنیا وجود دارد؟. هرگریه ای راخنده ای وهرنوشی رانیشیست. ازدست غیبت توشکایت نمی کنم تانیست غیبتی نبود لذتِ حضور

حافظ شیرازی

آثار حافظ شیرازی

برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهره‌مند شوید.