غلام حلقه بگوش رسول از عبدالقادر گیلانی غزل 49
1. غلام حلقه بگوش رسول ساداتم
ره نجات نموده حبیب آیاتم
...
1. غلام حلقه بگوش رسول ساداتم
ره نجات نموده حبیب آیاتم
...
1. ای خوش آن روزی که در دل مهر یاری داشتم
سینه ای پرسوز چشم اشکباری داشتم
...
1. زان بیوفای سنگدل جور و جفا میبایدم
از کس نمیخواهم وفا زان بیوفا میبایدم
...
1. خوش آن غوغا که من خود را به پهلوی تو میدیدم
تو سوی خلق میدیدی و من سوی تو میدیدم
...
1. بخواب مرگ خواهم شد مکن ای بخت بیدارم
که من دور از درش امشب زعمر خویش بیزارم
...
1. بی تماشای جمالت روضه را هامون کنم
حور عین را از درون قصرها بیرون کنم
...
1. هرگز مباد آنکه بهشت آرزو کنم
خود را به هیچ ، بهر چه بی آبرو کنم
...
1. دوچشم از بهر آن خواهم که در رخسار او بینم
وگر آن دولتم نبود در و دیوار او بینم
...
1. بازکشم لشکر وتا به فلک بر روم
قلعه روحانیان گیرم و برتر روم
...
1. گر دل دهی به ما ده عاشق که ما امینیم
با آن که دل به ما داد ، ما روز و شب قرینیم
...
1. چون تمام عمر نیکی کرد با تو آن کریم
از بدی خود چرا ترسی تو آخر ای لئیم
...
1. اشک سرخ و روی زرد من گواه است ای کریم
برکمال عشق دیدار تو بالله العظیم
...