کسی کو یار خود دارد از عبدالقادر گیلانی غزل 25
1. کسی کو یار خود دارد چرا بر دیگری بندد
حرامش باد عشق آنکس که هم بر دیگری بیند
...
1. کسی کو یار خود دارد چرا بر دیگری بندد
حرامش باد عشق آنکس که هم بر دیگری بیند
...
1. شاخِ گل از نازکیّ یار یادم میدهد
برگ گل زان گلرخ رخسار یادم میدهد
...
1. تا ابد یا رب زتو من لطف ها دارم امید
از تو گر امّید بُرَّم از کجا دارم امید
...
1. هرکه درپیش توبرخاک بمالد رخسار
ملک کونین مسخّر بودش لیل و نهار
...
1. عشق و بدنامی ودرد وغم به ما شد یارغار
تا محمّد وار باشد عاشقان را چاریار
...
1. گرنخواهدبود اندر صدرجنّت وصل یار
قعر دوزخ عاشقان خواهند کردن اختیار
...
1. ای که می نالی زدوران ،جورِ یار من نگر
اضطراب از من نگر صبرو قرار من نگر
...
1. ای ذکر تو را در دل ، هر دم اثری دیگر
وای از تو به ملک جان دارم خبری دیگر
...
1. طبل قیامت بکوفت آن ملک نفخ صور
کاتب منشور ماست مالک یوم النّشور
...
1. دوست می گوید که ای عاشق اگر داری صبور
ازفراق ما منال وصبر کن تا نفخ صور
...
1. ای قصر رسالت تو معمور
منشورِ رسالت ازتو مشهور
...
1. شب همه شب باتو می گوئیم راز
توبه غفلت پای ها کرده دراز
...