1 درجهان امروز بی پروا مباش فارغ از اندیشه فردا مباش
2 کشتی ای پیداکن و بنشین در او ایمن از غرقاب این دریا مباش
3 غافل از احوال مظلومان مشو بی خبر از ناله شبها مباش
4 درپی خود کن دعاگویان نیک بد مکن با مردمان تنها مباش
1 از جمال لایزالی برنداری گر نقاب عاشقان لاابالی را بماند دل کباب
2 صدر جنت گر بود بی دوست گو قعر جهیم هرکه شد کوته نظر گو سوی این ها می شتاب
3 عاشقان نه حور خواهند نه بهشت از بهر آن فارغند از کدخدایی خانمان کرده خراب
4 قاصرات الطرف عین باشند حوران بهشت خیمه های عاشقان بینی طناب اندر طناب
1 غم مخوری که عاقبت جای تو صدر جنت است روی دل تو تا ابد سوی رضای حضرت است
2 غم مخوری که مرغ جان چون زتنت همی پرد منزل آشیان او مقعدصدق نیت است
3 غم مخوری که این تنت چون به لحد فرو رود خاک تن تو تا به حشرغرقه آب رحمت است
4 غم مخوری که حق تو را از همه خلق برگزید این زجمال لطف او نه زکمال خدمت است
1 هرکه درپیش توبرخاک بمالد رخسار ملک کونین مسخّر بودش لیل و نهار
2 دگران گربه قدم برسرکوی تو روند من به سر برسرکوی تو روم مجنون وار
3 سلطنت غیرتو کس را نسزد زانکه به لطف هیچ دیّار ننالد زتودر هیچ دیار
4 هرکه شد عاشق دیدارتو او بشناسد دوزخ از جنّت و شادی زغم و مِی ز خمار
1 هرگز مباد آنکه بهشت آرزو کنم خود را به هیچ ، بهر چه بی آبرو کنم
2 چندین هزار جان گرا میشود به باد گر من حدیث طرّه او مو به موکنم
3 چون دست من به جام مرصّع نمی رسد قلّاش وار دِرَمی از او آرزو کنم
4 آن سال و مه مباد که بی ماه روی تو یک لحظه زندگانی خود آرزو کنم
1 زان بیوفای سنگدل جور و جفا میبایدم از کس نمیخواهم وفا زان بیوفا میبایدم
2 من مرغ آتشخوارهام با دانه و دامم چه کار آخر به جای دانهها در گور جا میبایدم
3 دلهای مردم باد خوش از شادی عیش و طرب من خو به محنت کردهام درد و بلا میبایدم
4 پیراهن یوسف اگر بویی ببخشد فارغم مژده به سوی دل از آن بند قبا میبایدم
1 تا ابد یا رب زتو من لطف ها دارم امید از تو گر امّید بُرَّم از کجا دارم امید
2 زیستم عمر بسی چون دشمنان ،دشمن مگیر بی وفائی کرده ام از تو وفا دارم امید
3 هم فقیرم هم غریبم ،بیکس و بیمار و زار یک قدح زان شربت دار الشّفا دارم امید
4 منتهای کارتو دانم چو آمرزیدنست زان سبب من رحمت بی منتها دارم امید
1 ای خوش آن روزی که در دل مهر یاری داشتم سینه ای پرسوز چشم اشکباری داشتم
2 یادباد آنگه که فارغ بودم از باغ و بهار درکنار از اشک گلگون لاله زاری داشتم
3 کور بادا دیده بختم خوش آن روزی که من دیده بر راه سمند شهسواری داشتم
4 باز رو گردانی از من چونکه آیم سوی تو آخر ای پیمان شکن با تو قراری داشتم
1 بخواب مرگ خواهم شد مکن ای بخت بیدارم که من دور از درش امشب زعمر خویش بیزارم
2 خلافست اینکه می گویند باشد آرزو در دل مرا در دل بود بد خوی و چندین آرزو دارم
3 نه آخر عاشقان باری زخوبان رحمتی بینند توهم رحمی بکن با من که درعشقت گرفتارم
4 به روز وعده از هرجا که آوازی ز در آید زشادی برجهم از جا که باز آمد ز در یارم
1 کی بود آیا که بنمائی جمال با کمال زنده گردند ماهیان مرده از آب زلال
2 درقیاما حشر را حاجت به نفخ صور نیست بگذرد بر کوی خلقی مژده کوی وصال
3 در جهنم خوش توان بودن اگر یکبار تو در همه عمر آئی و پرسی و گوئی چیست حال
4 گر در این زندان تو با مائی ،نگشتم من ملول گر در آن زندان به ما باشی کجا باشد ملال