گنه کردی بگو کردیم از عبدالقادر گیلانی غزل 13
1. گنه کردی بگو کردیم ای دوست
که بعد از کار بد این توبه نیکوست
...
1. گنه کردی بگو کردیم ای دوست
که بعد از کار بد این توبه نیکوست
...
1. باتو ای عاصی مرا صلح است هرگز جنگ نیست
زانکه غیر از غم تو را اندر دل تنگ نیست
...
1. گفتا کیی توبا ماگفتم کمین غلامت
گفتا مگر تومستی گفتم بلی زجامت
...
1. یا رب آن ساعت که خلق از ما نیارد هیچ یاد
رحمت خود کن قرین ما الی یوم التّناد
...
1. روزنی جز زخم تیرش در سرای تن مباد
غیر داغ حسرتش تا بام آن روزن مباد
...
1. دل ناشاد من شاید که روزی شادمان گردد
ولی مشکل که آن نامهر هرگز مهربان گردد
...
1. مرا کشتی و گویی خاک این بر باد باید کرد
چرا بر دردمندی این همه بیداد باید کرد
...
1. تعالی الله چه حسنست این که چون برقع براندازد
اگرباشد دل از آهن که همچون موم بگدازد
...
1. زسر تا پا ی من گر همه اندوه و غم باشد
هنوز از اینچنین دردی که دارم از تو کم باشد
...
1. نمی دانم که او تا کی پی آزار خواهد شد
نگوید این دلم آخر از او بیزار خواهد شد
...
1. من نمیگویم که جور روزگارم میکشد
طعنه بدخواه و بدعهدی یارم میکشد
...
1. وقت مستی بلبلان آمد
گوئیا گل به بوستان آمد
...