یابی چو ز اهل فضل، شخصی از قدسی مشهدی رباعی 612
1. یابی چو ز اهل فضل، شخصی عاصی
نیکو نبود به فضل بیاخلاصی
...
1. یابی چو ز اهل فضل، شخصی عاصی
نیکو نبود به فضل بیاخلاصی
...
1. محروم ز وصل یار بودن تا کی
نومید و امیدوار بودن تا کی
...
1. در ملک وجود، خوار بودن تا کی؟
بیهوده درین دیار بودن تا کی؟
...
1. روزن متعددست و مهتاب یکی
بیداردلان شوند در خواب یکی
...
1. از مردم حال، اهل حال است یکی
زین قوم، نشان ده کمال است یکی
...
1. بیفیضان را چه باک از بیبرگی؟
فیّاض شود هلاک از بیبرگی
...
1. عاشق نشود هلاک از بیبرگی
کی نخل فتد به خاک از بیبرگی؟
...
1. گر بتوانی، به نفس خود کن جدلی
سلطانی راست فقر، نعمالبدلی
...
1. آن رند که در مثل ندارد بدلی
دی گفت برای اهل عرفان مثلی
...
1. از عشق که نیست در جهانش بدلی
صد فرد چو غنچه است در هر بغلی
...
1. آن کز ازلش آمده فطرت عالی
کی شکوه به گردون برد از بدحالی
...
1. بی فیض ازل رتبه نگردد عالی
این حال درین محیط باشد حالی
...