بی ساغر عیش، مردم از بیحالی از قدسی مشهدی رباعی 624
1. بی ساغر عیش، مردم از بیحالی
گویند حریفان که چرا مینالی
...
1. بی ساغر عیش، مردم از بیحالی
گویند حریفان که چرا مینالی
...
1. آنها که خرید عشقشان از خامی
پنهان ز نظر، کنند بیآرامی
...
1. زین هستی موهوم، جدا باش دمی
با حقطلبان همآشنا باش دمی
...
1. سوز جگرم نمیبرد درمانی
کی گرمی عشق را بود پایانی؟
...
1. حیرتزده را چه غم ز سرگردانی
از بیبرگی چه باک و بیسامانی
...
1. در شعر شوی گر انوری را ثانی
تحسین تو کس نمیکند تا دانی
...
1. خوش در پی عقل و هوش افراختنی
هموراه به فکر خام پرداختنی
...
1. رمزیست حدیث عشق، دریافتنی
این رشته نیامد ز ازل، تافتنی
...
1. شد نغمه، وبال از فغانم بر نی
میسوزد ازین واسطه جانم بر نی
...
1. در بام شریعتی، دگر پر نزنی
خاک در علمی، در دیگر نزنی
...
1. ای دل، می تجرید تمنا نکنی
بیپروایی، مباد پروا نکنی
...
1. با فقر و فنا، چون فقرا سر چه کنی؟
از باده تقلید، گلو تر چه کنی؟
...