گر دونان را دست عطا میبودی از قدسی مشهدی رباعی 588
1. گر دونان را دست عطا میبودی
وین فرض محال هم روا میبودی
...
1. گر دونان را دست عطا میبودی
وین فرض محال هم روا میبودی
...
1. ای دل، ستم و جفای مردم دیدی؟
در آینهات صفای مردم دیدی؟
...
1. با آن که خبر ز حال زارم داری
سویم نگذاری قدم از پرکاری
...
1. ای غم نتوان گرفت هر دم یاری
چون شعله مباش گرم با هر خاری
...
1. گر شعر نگویم نه ز شعرم عاری
دارم سخنی گوش به من گر داری
...
1. از عالم اگر عمل نیاید باری
عبرت گیرند خلق ازو بسیاری
...
1. از عشق بگو مقالهای گر داری
در دل مگذار نالهای گر داری
...
1. در دست، ز صلح کل پشیزی داری
بیچیز، به خود گمان چیزی داری
...
1. ای عشق، چه بر سرم ز افسون آری
هر رنگ بری دلم، دگر گون آری
...
1. این ره که تو سر کردهای از مغروری
مشکل که نجات بخشدت از دوری
...
1. پُر پیش فتادهای، قفایی نخوری
پای غلط از چون و چرایی نخوری
...
1. خواهم که به دل، چو عشق، مسکن گیری
چون روح، مرا قرار در تن گیری
...