از حق، طلب دل حقاندیش از قدسی مشهدی رباعی 492
1. از حق، طلب دل حقاندیش کنم
هرچند کزان حیرت خود بیش کنم
...
1. از حق، طلب دل حقاندیش کنم
هرچند کزان حیرت خود بیش کنم
...
1. خواهم ز گذشتهها روایت نکنم
وز محنت آینده شکایت نکنم
...
1. قدسی هوس کامپرستی نکنم
لب بر لب خم چو خشت و مستی نکنم
...
1. هر روز، سرشک چشم طوفانزایم
بندد به سلاسل تموّج، پایم
...
1. قدسی من و بخت اگرچه توام بودیم
وز روز ازل جدا ز هم کم بودیم
...
1. دل پیش تو ای دلبر کاشی داریم
در بزم تو جای بر حواشی داریم
...
1. تا یار شدی به رغم من با دشمن
شد کشته چراغ دلم ای عهدشکن
...
1. الفاظ لباس است و معانی چو بدن
زنهار که هرگاه شوی گرم سخن
...
1. تا راز دلت ز دل نیاید به زبان
از خلق، بد و نیک تو باشد پنهان
...
1. در باب وجودت ای خداوند جهان
هر طایفه گفته صد دلیل و برهان
...
1. تا هست به جا دایره کون و مکان
خالی نبود ز نور حق هیچ زمان
...
1. بی راهبری که سوزدش بهر تو جان
افروختن شمع محبت نتوان
...