از مژده خویش پیشتر نه از قدسی مشهدی رباعی 468
1. از مژده خویش پیشتر نه دو سه گام
بشتاب که خرسند نگردم به پیام
...
1. از مژده خویش پیشتر نه دو سه گام
بشتاب که خرسند نگردم به پیام
...
1. از گریه نکرد ضعف در دیده مقام
وز درد نشد نظاره بر دیده حرام
...
1. چندی ز خرد، پختگی اندوختهام
چندی چو شرر، سوختن آموختهام
...
1. هر دم نتوان کرد به جامی مستم
یک جرعه خراب داردم تا هستم
...
1. چون صید اگر به دام صیاد افتم
زان به، که به چنگ خاطر شاد افتم
...
1. زان روز که از مادر گیتی زادم
یک لحظه نرفته حسن و عشق از یادم
...
1. آن شوخ که دل به جلوه او دادم
از شوخی، داد خانمان بر بادم
...
1. هر سو که مهیای سفر میگردم
قدسی صفت از بهر ضرر میگردم
...
1. یک چند به فسق و معصیت یار شدم
در کعبه، ترانهسنج زنّار شدم
...
1. در عشق، به جز زیان ندارد سودم
از تیرگی اختر خود خشنودم
...
1. نی شکر ز جان، نه شکوه از تن دارم
کام دو جهان، در دو جهان من دارم
...
1. با عشق، ز دل نهفته رازی دارم
پنهان ز نظر، دیده بازی دارم
...