آن برد گرو که رفت ازین از قدسی مشهدی رباعی 409
1. آن برد گرو که رفت ازین دار به عجز
از خویش توان شدن سبکبار به عجز
...
1. آن برد گرو که رفت ازین دار به عجز
از خویش توان شدن سبکبار به عجز
...
1. قدسی، منم و دلی چو آتش همه سوز
رنگم ز شراب عافیت، گو مفروز
...
1. قدسی ز تو در قید حجاب است هنوز
روی املش زیر نقاب است هنوز
...
1. قدسی به دلت هوای کام است هنوز
خوناب جگر بر تو حرام است هنوز
...
1. بینم رخ غم، نقاب نگشاده هنوز
مستم، چه شد ار نخوردهام باده هنوز
...
1. شبهای دراز رفت و خوابی نه هنوز
خمیازه مرا کشت و شرابی نه هنوز
...
1. ای مرغ چمن، عشق ندانی ز هوس
از گفت و شنید عاشقی بس کن، بس
...
1. ای خواهش عشقت آرزوی همه کس
پرواز کند سوی تو عنقا و مگس
...
1. پوشیده چو شمع نیست، داند همه کس
کز دیده من، دود نخیزد به هوس
...
1. از همسفران عشق، چون اهل هوس
افغان که درین بادیه بس ماندم پس
...
1. از فیض دم شماست پیش همه کس
بر گردن صبح، حق تقصیر نفس
...
1. کو عقل که نفس را کند منع هوس
از شهد به بادزن شود دور، مگس
...