چشم ترم از گریه ندارد از قدسی مشهدی رباعی 385
1. چشم ترم از گریه ندارد آزار
وز درد نیفتاده به روز شب تار
...
1. چشم ترم از گریه ندارد آزار
وز درد نیفتاده به روز شب تار
...
1. قدسی ز بتان حسرت دیدار مدار
سر در پی چشم خویش زنهار مدار
...
1. از رنگ نفس، هوس شود رنگینتر
بیآیینان شوند بیآیینتر
...
1. در پرده ز محتسب شراب اولیتر
پوشیدن کار ناصواب اولیتر
...
1. ای دوست چنین ز دوستداران مگذر
چون سیل که بگذرد بهاران، مگذر
...
1. عمر اندک پایی و کار بسیار به سر
خوش آن که برد راه سبکسار به سر
...
1. پیوسته روم راه چو پرگار به سر
بی پا نشوم ز شغل بسیار به سر
...
1. از دولت وصل کس مبادا مهجور
بی نور حضور دوست دل را چه حضور؟
...
1. بیچاره خرد به سعی باشد مجبور
کز جهل مرکب برهد نفس غیور
...
1. از بس که بود چشم خزف بر گوهر
تنگ آمده عرصه صدف بر گوهر
...
1. آنم که برون جهد ز کانم گوهر
گیرد قلم از تیغ زبانم گوهر
...
1. آمیختهام به خلق، چون شهد به شیر
نگذشته مرا دشمنی کس به ضمیر
...