1 گر کار به رندان قدحنوش افتد در عذر گنه، دل ز ره هوش افتد
2 دلگرمی طاعت رود از اشک ریا از آب فسرده، دیگ از جوش افتد
1 آن را که دلش به شادی از راه افتد از ناخن غم، کار به دلخواه افتد
2 از چاه، به قلاب برون میآرند هرگاه که دلو آب در چاه افتد
1 گه کار به عشق دلبرت میافتد گه راه به فکر دیگرت میافتد
2 دیوار تو بیثبات و سیلاب قوی بگریز که خانه بر سرت میافتد
1 وصل چو تویی در آرزو کی گنجد؟ بی ترک جهان، یک سر مو کی گنجد؟
2 این لقمه بزرگ آمد و بسیار بزرگ با پنج انگشت در گلو کی گنجد؟
1 زرّاق کجا گرد حقیقت گردد؟ پیوسته در آرایش صورت گردد
2 پوشیده نگشت عیب شیاد به ریش کی بز را دم پوشش عورت گردد؟
1 هر کام که در جهان میسر گردد چون کار به پایان رسد ابتر گردد
2 نیکو نبود هیچ مرادی به کمال چون صفحه تمام شد، ورق برگردد
1 مگذار گره به کار ما برگردد مپسند که روزگار ما برگردد
2 رفتی تو و روزگار برگشته ز ما برگرد که روزگار ما برگردد
1 بی ظرف مباد گرد ساغر گردد کز بدمستیش مجلس ابتر گردد
2 کمحوصله را خاک وجود از می ناب هرچند که نم کشد، سبکتر گردد
1 هجر تو برآورد ز امیدم گرد از غیر مپرس، از دلم پرس این درد
2 زین حادثه، خوشنشین ده را چه خبر؟ دهقان داند که سیل با کشت چه کرد
1 در وادی عشق، مرد میباید، مرد زین لاشهسواران چه برآرد دل گرد
2 شوری و ز خویش رفتنی در کارست این راه به پای عقل نتوان طی کرد