قدسی که غم عشق تو بنیادش از قدسی مشهدی رباعی 217
1. قدسی که غم عشق تو بنیادش برد
جز یاد تو هرچه بود از یادش برد
...
1. قدسی که غم عشق تو بنیادش برد
جز یاد تو هرچه بود از یادش برد
...
1. هر چیز که از کون و مکان میگذرد
از توست که آن یکان یکان میگذرد
...
1. بد کرد زبانم و بد بی حد کرد
خوی تو، مکافات یکی را صد کرد
...
1. جز شرع رسول هرکه راهی سر کرد
خود را به دو کون، ناقص و ابتر کرد
...
1. گر از دل تو غمی تراوش میکرد
خون جگرت دمی تراوش میکرد
...
1. غمدیده، فریب سور عالم نخورد
بر هم خورد ار جهان، دلش غم نخورد
...
1. هر صبح، فلک کم هر اختر گیرد
کز مهر، کسی یک اخترش برگیرد
...
1. هرکس که پی بخت سیاهش گیرد
هر گام، بلایی سر راهش گیرد
...
1. چون طبع خرد غباری از من گیرد
دانسته، فلک شماری از من گیرد
...
1. جز مسکن خویش هر که جایی گیرد
از مهر فلک دلش صفایی گیرد
...
1. هرکس دل خود وقف محبت سازد
رخت هوس از خانه برون اندازد
...
1. دل پیش ز دردم از قرار اندازد
کی کار مرا به وقت کار اندازد؟
...