1 هرگه نسیم زلف تو سوی چمن رود بویی دهد به گل، که گل از خویشتن رود
1 سنگ در کارست تا دیوانه پیدا میشود هرکجا شمعیست صد پروانه پیدا میشود
2 نیست تاب جلوه آن سروقد، قدسی مرا میروم از هوش چون مستانه پیدا میشود
1 منم که خون جگر، لالهزار باغ من است جراحتی که ز مرهم فزوده داغ من است
2 به دست عشق چنان کردهام پی خود گم که گم شود پی آن کس که در سراغ من است
1 کی رسد هرگز گزند از چشم بد، خوب مرا کز فروغ حسن نتوان دید مطلوب مرا
2 شعله، پردازد حدیث شوق من با صد زبان چون بسوزد غیر پیش یار، مکتوب مرا
1 جز دود محبت که بود نور چراغم آموخته بوی دگر نیست دماغم
2 بی ساغر اندوه، دلم تازه نگردد تا خون نشود، وا نشود غنچه باغم
1 باز دل پایبند دام کسیست روز و شب گوش بر پیام کسیست
2 گو نفس بعد ازین ز سینه تنگ پا برون نه، که این مقام کسیست
3 هیچکس نیست در جهان آزاد هرکه را بنگری به دام کسیست
1 آنکه کرد از داغ دل، روشن چراغ لاله را بر دل من کاش میافزود داغ لاله را
2 گر ز دل آهم نمیخیزد نه از افسردگیست دود دل بر سر نمیباشد چراغ لاله را
1 به خود هم رشک دارم در خیال سرو آزادش روم اول ز خویش آنگه به کام دل کنم یادش
1 حسرت کشیم و آه دمادم متاع ماست خون جگر نمکچش خوان وداع ماست
2 بر خوان هیچکس جگر پارهپاره نیست این لقمه وقف مایده اختراع ماست
1 چه حسرتها خورند ارباب عشرت بر سراپایم اگر بینند در پا خار و بر سر داغ سودایم