منم که خون از قدسی مشهدی مطالع و متفرقات 13
1. منم که خون جگر، لالهزار باغ من است
جراحتی که ز مرهم فزوده داغ من است
...
1. منم که خون جگر، لالهزار باغ من است
جراحتی که ز مرهم فزوده داغ من است
...
1. در دلم مهر تو بهر دگری جا گذاشت
در سرم آتش سودای تو سودا نگذاشت
...
1. از جوش دلم دیده پر از پاره خون است
در چشم ترم هر مژه فواره خون است
...
1. افروختی ز باده و رنگ بتان شکست
یک گل شکفت و رونق صد گلستان شکست
...
1. چشم من چارست تا جانانهای پیدا شود
مردم چشم مرا همخانهای پیدا شود
...
1. به بزم، چهره ز می برفروختن دارد
که شمع، راه به مجلس ز سوختن دارد
...
1. نه اشک است این که هر ساعت ز چشم من فرو ریزد
به جای آب، اخگر چشمم از دامن فرو ریزد
...
1. دلم را صبحدم آواز نی دیوانه میسازد
مرا این صوت خوش، از خویشتن بیگانه میسازد
...
1. بی جمالت چشمم از خون خجلت جیحون دهد
دور از آن لب، در مذاقم باده طعم خون دهد
...
1. هرگه نسیم زلف تو سوی چمن رود
بویی دهد به گل، که گل از خویشتن رود
...
1. چه بخت است این که داغ از سینهام پهلو بگرداند
به گلشن گر گذارم رو گل از من رو بگرداند
...
1. اجزای من چو لاله گر از هم جدا شود
هر جزو آن به داغ دگر مبتلا شود
...