1 عشق کو تا ز ره کعبه ره دل گیرم چون برهمن به در پتکده منزل گیرم
2 همچو گردم ز پی قافله افتاد خیزان کو نسیمی که روم دامن محمل گیرم
3 موجم و در نظرم ساحل و گرداب یکیست نیستم خس که ز دریا ره ساحل گیرم
1 جز دود محبت که بود نور چراغم آموخته بوی دگر نیست دماغم
2 بی ساغر اندوه، دلم تازه نگردد تا خون نشود، وا نشود غنچه باغم
1 دل که ربود از برم، ساغر میپرست من گفتمش از که خواهمش، گفت ز چشم مست من
2 ساقی مجلس بلا، هیچ پیاله در جهان پر نکند ز خون دل، کش ندهد به دست من
1 گر صبا را ره نبودی در گلستان کسی اینقدر بر بلبلان کی سوختی جان کسی؟
2 پای چون محکم کنم در بزم سرگرمان عشق؟ گر نخیزد شعله چون شمع از گریبان کسی
3 قدسی از جود کریمان شرم میآید مرا دست بیشرمی نخواهم زد به دامان کسی
1 ندیدم در چمن هرچند گردیدم سر خاری کزو در سینه مجروح بلبل نیست آزاری
2 نه بزمآرای را بینم، نه صاحب باغ را دانم شرابی نوشم از جامی، گلی چینم ز گلزاری
1 تا به کی بر لب به جای باده خون آرد کسی گر به گلچیدن رود، داغ جنون آرد کسی
2 فطرت پستم نمیسازد به اقبال بلند من خریدارم اگر بخت زبون آرد کسی
3 طالع فیروز در کارست، نه تدبیر و زور بهر وصلت چند قوت بر فسون آرد کسی؟
1 آمدی و حسرت وصلم ز دل برداشتی حسرتی بود از وصال آن هم به من نگذاشتی
1 جایی که تویی نیست کسی را گذر آنجا از من که تواند که رساند خبر آنجا؟
1 به خود هم رشک دارم در خیال سرو آزادش روم اول ز خویش آنگه به کام دل کنم یادش