1 کجا تاب آورد در پیش اشک دیدهفرسایم؟ دواند ریشه گر چون شمع، مژگان تا کف پایم
1 مست آن بزمم که خون دل شراب ناب اوست مرغ آن باغم که پیکان غنچه سیراب اوست
1 گر صبا را ره نبودی در گلستان کسی اینقدر بر بلبلان کی سوختی جان کسی؟
2 پای چون محکم کنم در بزم سرگرمان عشق؟ گر نخیزد شعله چون شمع از گریبان کسی
3 قدسی از جود کریمان شرم میآید مرا دست بیشرمی نخواهم زد به دامان کسی
1 عشق کو تا ز ره کعبه ره دل گیرم چون برهمن به در پتکده منزل گیرم
2 همچو گردم ز پی قافله افتاد خیزان کو نسیمی که روم دامن محمل گیرم
3 موجم و در نظرم ساحل و گرداب یکیست نیستم خس که ز دریا ره ساحل گیرم
1 بی جمالت چشمم از خون خجلت جیحون دهد دور از آن لب، در مذاقم باده طعم خون دهد
1 پیش از اینش نظری با من درویش نبود این زمان هست نگاهی که ازین پیش نبود
2 عمرها بار گل و لاله گشودم چو صبا هیچ جز داغ درون و جگر ریش نبود
3 داغ مرهم طلب از چشم بتانم انداخت ورنه هیچ از پی من چشم بداندیش نبود
1 دلم را صبحدم آواز نی دیوانه میسازد مرا این صوت خوش، از خویشتن بیگانه میسازد
1 ملامتگو چه میگردد ز پی مجنون شیدا را؟ نسازد هیچ عاقل تنگ بر دیوانه صحرا را
1 دل که ربود از برم، ساغر میپرست من گفتمش از که خواهمش، گفت ز چشم مست من
2 ساقی مجلس بلا، هیچ پیاله در جهان پر نکند ز خون دل، کش ندهد به دست من