از ره به خواهش دل شیدا چه از قدسی مشهدی غزل 442
1. از ره به خواهش دل شیدا چه میروی
گر عاشقی، به کوی تمنا چه میروی
...
1. از ره به خواهش دل شیدا چه میروی
گر عاشقی، به کوی تمنا چه میروی
...
1. گر چو شمع آتش برآید از گریبان کسی
به که باشد گردنش بی طوق فرمان کسی
...
1. نخیزد از دل مرغان باغ، افغانی
که ناخنی نزند بر دل پریشانی
...
1. تا چند از پی دل شیدا رود کسی
دنبال او نکوست که تنها رود کسی
...
1. تاوان قتل صید زبون نیست بر کسی
منت برای قطره خون نیست بر کسی
...
1. سرم شد باز گرم از مژده بیجای سودایی
به غم دل را بشارت ده، که عاشق میشوم جایی
...
1. من و تا روز، هر شب در فراق چشم میگونی
به دل پیکان پر زهری، به لب پیمانه خونی
...
1. نوشم ز بس چو باده، ز پیمانه، دوستی
جوشد چو خونم از دل دیوانه، دوستی
...
1. چند جفا شیوه و عادت کنی؟
وقت نیامد که مروت کنی؟
...
1. آرزوی ما کند با مدعا بیگانگی
عشق را باشد نصیب از آشنا بیگانگی
...
1. نماند در بدنم جان ز جستجوی گلی
مگر نسیم کند زندهام به بوی گلی
...
1. چنان افتادهام از کار، بهر لاله رخساری
که غیر از دیدن رویش نمیآید ز من کاری
...