1 ایهاالصابرون فی البلوا طرقوا طرقوا الی المولا
2 راه نزدیک ویار نزدیکست قطع شد قصه بیابانها
3 یار با ماست،یا نصیب،ایدل الله الله ز دیده بینا
4 دین حق را مجو علی التقلید راه حق را مرو علی العمیا
1 بنده را هست سؤالی و نه آن حد منست که چرا لعل لبت رشک عقیق یمنست؟
2 حد من نیست ولی عشق سخن می گوید چون همه عشق شد اینجا همه جا جای منست
3 هم بتو راه توان یافت بنیل مقصود بوی مشک از ختن و بوی اویس از قرنست
4 مستمان کرد بحدی که نداریم خبر تا ز مستی نشناسیم که او درچه فنست
1 ای از جمال روی تو تابنده آفتاب وی آفتاب روی ترا بنده آفتاب
2 تا آفتاب روی تو بفروخت جان خرید از دولت تو گشت فروزنده آفتاب
3 ما حسن روی خوب ترا طالب آمدیم ما طالبان حسن و فروشنده آفتاب
4 چون آفتاب روی تو در ذرها بدید شد پیش ماه روی تو شرمنده آفتاب
1 گر دیر سومنات بود، گر صوامعست هر جا که هست لمعه روی تو لامعست
2 ذرات کاینات، که آیات حسن تست مجموع در صحیفه انسان جامعست
3 وصف جمال تست غزلهای بلبلان مستی است زین سماع کسیرا که سامعست
4 هر ذره ناطقست باوصاف آن جمال ذکر جمیل تست که ورد مجامعست
1 بس بمساجد شدیم بهر تولا مسجد اقصی کجاست؟ مسجداقصا؟
2 مسجد اقصای ماست بلده طیب مسجد اقصی کجاهاست؟ «دنی فتدنا»
3 مسجد اقصی ظهور قدس تجلی مسجد اقصی ظهور مولی و مولا
4 مسجد اقصای ماست کنه معانی مسجد اقصای ماست خاطر دانا
1 گر صفات خدا کنی بسزا وصف او گوی «ربنا الاعلا»
2 گر تو صدیق اکبری، دانی صفت صدق چیست؟ «صدقنا»
3 جز ازو نیست در سرای وجود از خدا خواه دیده بینا
4 کس ز مجنون سؤال قرآن کرد گفت: «اسری بعبده لیلا»
1 پیش از بنای مدرسه و دیر سومنات ما با تو بوده ایم در اطوار کاینات
2 اندر میان حکایت پیغام در گذشت چون با منی همیشه چه حاجت بمرسلات؟
3 ازما خلاف دوست نیاید،که با حبیب همراه بوده ایم در انواع واردات
4 زنهار،ذکر غیر دگر برزبان مران صاحبدلان بغیر نکردندالتفات
1 «کل من رام تف بوجه سما» «رجع التف بوجهه ابدا»
2 چند ازین جهل را پرستیدن تا بکی پیروی نفس و هوا؟
3 گر تو مردی بگو که: چندین چیست نفی مستان حق علی العمیا؟
4 پادشاهان عرصه ملکوت شاهبازان قرب «اوادنا»
1 «نون گفت » و «قلم » گفت تقدس و تعالا اجمال ز تفصیل مبرهن شد و پیدا
2 تفصیل چه باشد؟ گذر قطره بهامون اجمال چه باشد؟ صفت قطره بدریا
3 با قطره خطابی که: ز تفصیل برون شو با بحر عتابی که: ز اجمال برون آ
4 با ابر خطابیست که: بر اوج سما شو با قطره باران که: بر این اوج مکن جا
1 دیده ام تا بر رخ آن گل عذار افتاده است اشک سرخم بر رخ زرد آشکار افتاده است
2 هر کسی را اختیاری هست در عالم، مرا عشق او بر هر دو عالم اختیار افتاده است
3 مست و حیران و خرابم از کمال حسن یار تا دو چشم نرگسینش در خمار افتاده است
4 گفتمش: عمر عزیز، آخر خرابم از غمت ز آتش عشق توام جان در شرار افتاده است