1 ای رخ زیبای تو رشک مه و آفتاب روی تو و جام می، عکس گل اندر شراب
2 جمله جهان انتظار، در طلب یار غار تا که ببیند بخواب روی ترا بی حجاب؟
3 در حجب عزتی، در تتق وحدتی چون همگی حیرتی، مست تو شد شیخ و شاب
4 تو ز من از باده پرس وز می آماده پرس آمد ایام وصل، رفت زمان حجاب؟
1 جگرم گرم و دل خسته ندیم ندمست لطف فرما و کرم کن، که مقام کرمست
2 ما که آشفته و رندان و گنه کارانیم عفوک لله، که لطف تو بعالم علمست
3 ساقیا، لطف کن و باده بهرکس برسان دأب رندانه نگه دار، چه جای ستمست؟
4 پیش تیغ تو روان جان و سراندر بازیم هرکه شد کشته شمشیر غمت محترمست
1 شراب آتشین آمد ز دست ساقی جانها بنوش این جام آتش را، «توکلنا علی المولا»
2 شراب ارغوان درکش، مترس از آب و از آتش به رقص آ یک زمان خوش خوش، ببین در جودت صهبا
3 کمالات خود از خود جو، که بحر وحدتی، نه جو تویی ناموس این صهبا، تویی قاموس این دریا
4 تو آن شاه جگر سوزی، که سلطانی و فیروزی کمینه جام تو دریا، کمینه پشّهات عنقا
1 در دیده صاحب نظران کشف عیانست : کان ماه دل افروز پس پرده نهانست
2 گر زانکه بغفلت روی این ره، نکنی سود هر سود که بی دوست کنی عین زیانست
3 هرجا نگرم روی تو بینم بهمه حال گر خانه کعبه است و گر دیر مغانست
4 زاهد، هله! امروز تو در ملک امانی در کوچه ما نعره و آشوب و فغانست
1 ای پرتو جمال ترا بنده آفتاب وز پرتو جمال تو فرخنده آفتاب
2 چون دید از آن جمال که یک لمعه بیش نیست از شوق نور روی تو زد خنده آفتاب
3 اندر سماع در همه جا پرتو تو دید این بد سبب که جست پراکنده آفتاب
4 تو آب زندگانی و جانها گدای تست از آفتاب روی تو شد زنده آفتاب
1 دمادم میدهد ساقی لبالب ساغر جان را مگر یک دم برقص آرد سبکروحان عرفان را
2 مرا سامان هشیاری نخواهد بود، حمدالله که مست باده وحدت نه سر داند، نه سامان را
3 رقیب ما مسلمانان شد، به نو، اما نمیداند بدین باور نمیدارند قول نامسلمان را
4 اگر خواهی براندازی ز عالم شیوه تقوی به رقص آ و برافشان طره زلف پریشان را
1 عقل از عقیله خیزد، عشق از جنون و سودا یا رب، چه چاره سازم این درد را مداوا؟
2 عقلست در تفکر، عشقست در تحیر این عقل در تدبر، این عشق در علالا
3 عقلست در تکلف، عشقست در تالف عقلست در تمنا،عشقست در تولا
4 عقل استناد جوید،عاشق معاد جوید عقل اجتهاد جوید،عاشق رفیق اعلا
1 طلوع پرتو حسنست در جهان، اما خلاف مذهب و دین چیست؟ معنی اسما
2 بجان تو که هزاران هزار فرسنگست ز شهر عالم صورت بملک «اوادنا»
3 جهان پرست ازین آفتاب عالمتاب کجاست طلعت خورشید و چشم نابینا؟
4 ز شوق مستی عشق تو کف زنان گویم: «تنن تنن، تنن تن، تلا تلا تللا»
1 جان گنه کار است و مجرم، رحمت جانان کجاست؟ قصه طغیان ز حد شد، سوره غفران کجاست؟
2 محو گرداند گناه عالمی را در دمی یا رب آن موج کرم و آن بحر بی پایان کجاست؟
3 قصه فرعونیان از حد گذشت،ای پیر عقل طالب جان را خبر کن،موسی عمران کجاست؟
4 ظلمت بو جهل بگرفتست عالم سربسر درد بو دردا کجا شد؟ صفوت سلمان کجاست؟
1 دلم رابرد عشقت، «فات مافات » کجا یابم دگر؟ هیهات، هیهات
2 چنان گشتم ز حیرانی و مستی که نشناسم دو بیتی از تحیات
3 چه گویم شکر ساقی را؟ که جامی بجان بخشید و وارستم ز شهمات
4 ز مستی راز می گوییم و گویند: چه افتادش که می گوید خرافات؟