تو ساقی جان بخشی و عالم همه از قاسم انوار غزل 109
1. تو ساقی جان بخشی و عالم همه جامست
وز باده نوشین تو عالم همه جامست
...
1. تو ساقی جان بخشی و عالم همه جامست
وز باده نوشین تو عالم همه جامست
...
1. موسی صفتان را، که درین طور مقامست
از درد تو مستند گروهی ز دوا مست
...
1. خرد مستست و دل مستست و جان مست
بسودایت روان ناتوان مست
...
1. دلم از عشق تو مستست و جان مست
جهان مست و زمین مست، آسمان مست
...
1. گر دردمند گردد دل، دولتی عظیمست
چون دردمند او شد، دل بعد از آن سلیمست
...
1. ملامت را بمان، چه جای بیمست؟
که روح القدس جانت را ندیمست
...
1. بنده را هست سؤالی و نه آن حد منست
که چرا لعل لبت رشک عقیق یمنست؟
...
1. آن ماه دل افروز، که محبوب جهانست
با تست، ولی در پس صد پرده نهانست
...
1. آن ماه شب افروز، که در پرده نهانست
در پرده نهانست، ولی پرده درانست
...
1. امشب شب آدینه و فردا رمضانست
تن در ذوبان آمد و جان در طیرانست
...
1. ای بی خبران، مصلحت کار در آنست
جامی بکف آرید، که عالم گذرانست
...
1. ای ساقی جان بخش، که در جام تو جانست
پر کن قدح باده، که دل در خفقانست
...