1 ز درد عشق اگر جان غریق بحر بلاست هزار شکر که دل در مقام صبر و رضاست
2 حریف بزم قلندر کسی تواند بود که در طریق محبت ز جان و دل برخاست
3 میان مجلس مستان ز پا وسر بگذر که آن مقام خراباتیان بی سر و پاست
4 مؤذنان حقیقت بلند میگویند که: آستان خرابات عشق قبله ماست
1 عشق و مستوری و مستی چو نمی آید راست این جمالیست که از جمله جهان جان تر است
2 عشق و مستوری و عفت که شنیدست وکه دید؟ این کمالیست که از ذرات تو در نشو و نماست
3 بی تو آرام ندارم، چه بود درمانم؟ حسن تو جلوه گری کرد و جهان را آراست
4 در مقامی که کند دلبر ما جلوه گری شیوه حسن و ملاحت ز جبینش پیداست
1 معراج عاشقی، که فنا در پی فناست در طور عشق شیوه مستان کبریاست
2 با عقل کم نشین،که مقام تحیرست همراه عشق شو، که صفا در پی صفاست
3 عشقست هرچه هست و بگفتیم و گفته اند عشقست بوصل دوست رساند بضرب راست
4 گویی: ملامتی شور و رسوای خاص و عام آری بعشق روی تو کان نور والضحاست
1 مهربان یار وفاپیشه کجا رفت و کجاست؟ که جمالش همگی نور دل و دیده ماست
2 من بدان یار گرامی برسیدم دیدم که همه نور تجلی ز جبینش پیداست
3 یار خوش خوی چو بنشست قیامت بنشست باز آن یار چو برخاست قیامت برخاست
4 در وفا کوش و صفا کوش، که جان می داند کین متاعیست که در ملک تو آن مستوفاست
1 «و هُوَ مَعَکُم» گفت از این معنی چه خواست؟ یعنی جانها در بقای حق فناست
2 این معیت چیست باری فیالمثل؟ جان جانها صوت و این معنی صداست
3 منتهی هرگز نگردد سر عشق سر عاشق منتها در منتهاست
4 بیحلول و اتحاد آن شاه عشق لایزال و لم یزل مهمان ماست
1 یک سخن از قول اخوان الصفاست: سر بکوب آنرا که سرش نیست راست
2 یک حدیث از قصه اسرار تو عاشقی نشنید کز جان برنخاست
3 هرگز از عشق تو نشکیبد دلم جان ما مس است و عشقست کیمیاست
4 گر تو گویی جان فدا کن بهر من ای دل و جان، صد هزارت جان فداست
1 در همه روی زمین یک دل هشیار کجاست؟ تا بگویم بیقین منزل آن یار کجاست
2 همه مستند و خرابند ز غفلت، هیهات! دل و جانی که بود حاضر و هشیار کجاست؟
3 دل عشاق سراسیمه و فریاد کنان یار کو خرمن ما سوخت بیک بار کجاست؟
4 چند گویی خبر از دار جنان، ای واعظ؟ دل ما را خبری گوی که: دلدار کجاست؟
1 جان گنه کار است و مجرم، رحمت جانان کجاست؟ قصه طغیان ز حد شد، سوره غفران کجاست؟
2 محو گرداند گناه عالمی را در دمی یا رب آن موج کرم و آن بحر بی پایان کجاست؟
3 قصه فرعونیان از حد گذشت،ای پیر عقل طالب جان را خبر کن،موسی عمران کجاست؟
4 ظلمت بو جهل بگرفتست عالم سربسر درد بو دردا کجا شد؟ صفوت سلمان کجاست؟
1 در خاکدان دهر دلی شادمان کجاست؟ یک دل که ایمنست ز غم در جهان کجاست؟
2 در گیر و دار فتنه دوران بسوختیم داری خبر بگوی که: دارالامان کجاست؟
3 در صومعه چو جرعه ای از درد درد نیست راهم نشان دهید که: دیر مغان کجاست؟
4 چون ارغنون ز درد خماریم در نفیر ساقی بیار جام، می ارغوان کجاست؟
1 دلدار یار ماست، غمش غمگسار ماست در غار وحدتیم و همو یار غار ماست
2 ما شیر شرزه ایم درین عرصه وجود گرگی که اندرین گله بینی ماست
3 در ما دگر بچشم حقارت نظر مکن ما انتظار دوست، جهان انتظار شکار ماست
4 در آتش فراق بیک بار سوختیم شمع رخت کجاست؟ که شب زنده دار ماست