آثار قاسم انوار

صفحه 7 از 69
69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار

1 ای دوست، دلم راهوس باده حمراست زان باده حمرا که درو نور تجلاست

2 مستان خرابیم، سراز پای ندانیم این حیرت و دهشت همه از جودت صهباست

3 خواهی لقب از خضر کن و خواه مسیحا عشقست بهر حال که او محیی موتاست

4 ای خواجه، اگر معرفتی نیست محالست گر معرفتی هست، نصیب دل داناست

1 این همه موج بی کران ز چه خاست؟ عشق با دست و جان ما دریاست

2 شیوه عشق رستخیز بود هر کجا شد قیامتی برخاست

3 راه عاشق صراط باریکست گاه سرشیب و گاه سر بالاست

4 این سرو آنسرست راه بدوست عشق سریست لیک از آن سرهاست

1 بآفتاب جمالت، که نور دیده ماست که آفتاب جمالت ز ذرها پیداست

2 میان باغ جهان از زلال وصل حبیب نهال جان مرا صد هزار نشو و نماست

3 فراغتست دل از فکر جنت و دوزخ مرا که جانب جانان هزار عشق و هواست

4 اگر جهان همه دشمن شوند و طعنه زنند بهیچ رو نخورم غم که دوست جانب ماست

1 جان عالم تو و این قصه ز جانت پیداست یار من، جان منی و جان جهانت بفداست

2 شور عشقت ز جهان جان مرا یکتا کرد این چه شورست که از عشق تو اندر سر ماست؟

3 هرکرا نور یقین رهبر و همراه بود دامنش تر نشود گر همه عالم دریاست

4 گر ترا عین یقین هست ببینی بیقین عشق از غره پیشانی جانان پیداست

1 چون صبح سعادت ز جبین تو هویداست ما را بتو صد گونه تولا و تمناست

2 تو ساقی جانهایی و جانها بتو شادند در ده قدح باده، که هنگام تولاست

3 در مجلس مستان خدا وقت سماعست چون عشق مزید آمد و چون حسن هویداست

4 هر قصه که در وصف جمالست و جلالست تا فکر زیادت نکنی، نسبت سوداست

1 چون نور رخت از همه سو ظاهر و پیداست ذرات جهان را بولای تو تولاست

2 آن زلف دلاویز بر آن روی دل افروز آشوب جهان آمد و سر فتنه غوغاست

3 دل را ز جهان هیچ تمنای دگر نیست جز دولت درد تو، که آن مقصد اقصاست

4 بالات چو دیدیم دل از دست بدادیم ما را چه گناهست؟ چو این فتنه ز بالاست

1 خورشید منور ز جمال تو هویداست در مشرب عذب تو چه گویم که چه سرهاست؟

2 عارف نکند منع من از عشق تو، آری مجنون چه کند؟ کین کشش از جانب لیلاست

3 عمریست بسر می برم اندر سر کویت در سایه زلف تو، که آن مایه سوداست

4 ناصح ز سیاهی دل خویش ندانست کان زلف سیه پوش تو غارتگر دلهاست

1 دوست در مجلس جان آمد و محفل آراست شیوها کرد که هرگز بصفت ناید راست

2 باده نوشید و غزل خواند و صراحی در دست هر کجا رفت بدین شیوه قیامت برخاست

3 گر ترا دیده دل روشن و صافی باشد پرتو نور تجلی ز جبینش پیداست

4 باده ام دادی و گفتی که: ز ما شاکر باش گر همه شکر شوم شکر تو نتوانم خواست

1 دین هر کس بقدر صدق و صفاست دیدن عاشقان طریق فناست

2 چند پرسی: لباب عرفان چیست؟ آنچه با فهم تو نیاید راست

3 سخن سر این معما را تو ندانسته ای، مگو که خطاست

4 خواستم، جام داد و عذر بگفت عذر این را کجا توانم خواست؟

1 رنگ رز رنگ خمی کرد و نیامد خم راست گنه رنگ رزست این و تو گویی: خم راست

2 رنگ رز کافر اماره آواره بود قول و فعلش همه در راه خدا روی و ریاست

3 رنگ عقل و دل و جان گیر، اگر رنگ رزی رنگ اماره بدکاره همه زنگ خطاست

4 گر تو در رنگ رزی عاقل و دانا باشی جنس با جنس درآمیز، که نورست و صفاست

آثار قاسم انوار

69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی