1 مست از شراب عشق کن این عقل دوراندیش را از تو گدایی میکند، خیری بده درویش را
2 ای نور ایمان روی تو، وی جمله احسان خوی تو ای کعبه جان کوی تو، خیری بده درویش را
3 دست و دلی دارم تهی و ز نار غم خواهم بهی درویشم و شی ء اللهی، خیری بده درویش را
4 ای جمله جانها ریش تو،افتاده سرها پیش او ای جان ما درویش تو، خیری بده درویش را
1 چون صبح سعادت ز جبین تو هویداست ما را بتو صد گونه تولا و تمناست
2 تو ساقی جانهایی و جانها بتو شادند در ده قدح باده، که هنگام تولاست
3 در مجلس مستان خدا وقت سماعست چون عشق مزید آمد و چون حسن هویداست
4 هر قصه که در وصف جمالست و جلالست تا فکر زیادت نکنی، نسبت سوداست
1 گر زاهدست جانم، اگر رند می پرست با روی تست روی دلم، هر کجا که هست
2 جانم فدای ساقی و دردی درد او کز نیم جرعه توبه و ناموس ما شکست
3 ذرات کاینات برقصند «لایزال » قومی ز باده مست و گروهی ز باد مست
4 انصاف و راه راست نبود این که واعظان گفتند: می بدست و گرفتند می بدست
1 گر دل برفت، مسکن جانها بکوی تست گر عقل رفت، جرعه ما در سبوی تست
2 در جان ما ز بحر صفا شبنمی نماند ما خوشدلیم کآب سعادت بجوی تست
3 تا دل جمال روی ترا دید لایزال در فکر خود نماند، چو در فکر روی تست
4 عمری بآرزوی تو گرد جهان بگشت تا هست و بود و باشد در جستجوی تست
1 از لطف دوست سکه دولت بنام ماست اقبال یافتیم و سعادت غلام ماست
2 بحری که موج او ز سمک تا سما رسید آن بحر جرعه ای ز می لعل فام ماست
3 این سبز خنگ چرخ بمیدان کن فکان هر چند تو سنیست، بعون تو رام ماست
4 شوقی که جان هر دو جهان خوشدلند ازو آن شوق نیز باره زرین مقام ماست
1 دلدار یار ماست، غمش غمگسار ماست در غار وحدتیم و همو یار غار ماست
2 ما شیر شرزه ایم درین عرصه وجود گرگی که اندرین گله بینی ماست
3 در ما دگر بچشم حقارت نظر مکن ما انتظار دوست، جهان انتظار شکار ماست
4 در آتش فراق بیک بار سوختیم شمع رخت کجاست؟ که شب زنده دار ماست
1 تا پریشان نکند زلف ترا باد صبا متصور نشود حالت جمعیت ما
2 موکشان برد مرا عشق ز مسجد بکنشت الله الله،چه تفاوت، زکجا تا بکجا؟
3 هرچه در وصف توگفتند، زمه تا ماهی سخنی بود بنسبت ز سمک تا بسما
4 راست ناید بقلم، گرد و جهان شرح دهند تا قیامت صفت عشق من و حسن ترا
1 ای خواجه، درین کوی چه عیشست و چه بودست؟ بخت تو بلندست و زیانها همه سودست
2 ای خواجه، تو مستی و ندانم که چه مستی؟ مستی و ندانم که کلاهت که ربودست؟
3 این چیست که خود را نشناسی بحقیقت؟ غیرت بمیانست و علی رغم حسودست
4 از دولت وصلت بشب و روز همه وقت در مجلس ما زمزمه رود و سرودست
1 رنگ رز رنگ خمی کرد و نیامد خم راست گنه رنگ رزست این و تو گویی: خم راست
2 رنگ رز کافر اماره آواره بود قول و فعلش همه در راه خدا روی و ریاست
3 رنگ عقل و دل و جان گیر، اگر رنگ رزی رنگ اماره بدکاره همه زنگ خطاست
4 گر تو در رنگ رزی عاقل و دانا باشی جنس با جنس درآمیز، که نورست و صفاست
1 بیادت زنده ام، اینست مشرب مدامت بنده ام، اینست مذهب
2 جمال جان فزایت را بشادی همه امید می داریم، یا رب
3 چو پیدا گشت اسرار «اناالحق » ز غیر او تهی کن قلب و قالب
4 اگر تو سالک راهی بتحقیق شب اندر روز گم شد روز در شب