ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه از قاسم انوار غزل 562
1. ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را بازجو
بحرست جام جان ما،ما را ز طرف جو مجو
...
1. ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را بازجو
بحرست جام جان ما،ما را ز طرف جو مجو
...
1. تو محیطی و دیگران همه جو
همه را روبتست، از همه رو
...
1. چه شنیدی که دل از دست بدادی،تو عمو؟
چه فتادت که روانی بسوی بحر چو جو؟
...
1. زان نکهت مشکین،که همی آید از آن سو
تا فانی مطلق نشوی دل نبرد بو
...
1. «ستر الله علینا» چه علالاست درین کو؟
بجه از جو سوی ما آ، تماشاست درین سو
...
1. دل شوریده را تمنا تو
در سرم مایهای سودا تو
...
1. ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان همخانه شو
واندر میان عاشقان از عاشقی فرزانه شو
...
1. از لعل یار اگر شکری یافتی بگو
از سر کار اگر خبری یافتی بگو
...
1. پیش ما قصه جام و جم و جمشید مگو
هرچه میگویی بجز از طلعت خورشید مگو
...
1. «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ده
که سرمستی و قلاشی ز زهد و توبه ما به
...
1. «کان الله » گفت و «کان الله له »
وصف مستان طریقت در وله
...
1. ای آفتاب روی تو را پردهدار ماه
بر جمله دلبران جهان خسروی و شاه
...