گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه از قاسم انوار غزل 526
1. گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیران
کاغشته بخونند درین کوچه دلیران
...
گفت حق: «کل من علیها فان از قاسم انوار غزل 527
1. گفت حق: «کل من علیها فان »
بفنا راضیم برغبت جان
...
ما که مستان خرابیم درین از قاسم انوار غزل 528
1. ما که مستان خرابیم درین دیر مغان
غیر ازین دیر ندیدیم دگر دار امان
...
مقررست و معین بحجت و برهان از قاسم انوار غزل 529
1. مقررست و معین بحجت و برهان
که: غیر دوست کسی نیست در مکین و مکان
...
میان باطن جانی و جان تویی، از قاسم انوار غزل 530
1. میان باطن جانی و جان تویی، ای جان
همه تویی، بهمه حال، آشکار و نهان
...
همه بودند که گفتند بپیدا از قاسم انوار غزل 531
1. همه بودند که گفتند بپیدا و نهان
که: بپیدا و نهان غیر خدا هیچ مدان
...
همه جا اوست شاه جاویدان از قاسم انوار غزل 532
1. همه جا اوست شاه جاویدان
همه جا اوست شاه شاه نشان
...
جگر پردرد و دل پر خونم، ای از قاسم انوار غزل 533
1. جگر پردرد و دل پر خونم، ای جان
بآب دیده گلگونم، ای جان
...
یار همان، درد همان، دل همان از قاسم انوار غزل 534
1. یار همان، درد همان، دل همان
غصه همان، قصه مشکل همان
...
«حصل ما فی الصدور» لذت جان از قاسم انوار غزل 535
1. «حصل ما فی الصدور» لذت جان یافتن
«بعثر ما فی القبور» گنج نهان یافتن
...
در دل از شوق تو شوریست که از قاسم انوار غزل 536
1. در دل از شوق تو شوریست که نتوان گفتن
با خیال تو حضوریست که نتوان گفتن
...
چه باشد شیوهٔ عاشق؟ به معشوقان از قاسم انوار غزل 537
1. چه باشد شیوهٔ عاشق؟ به معشوقان نظر کردن
چه باشد کار معشوقان؟ دل عاشق سپر کردن
...