بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن از قاسم انوار غزل 491
1. بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن
مرا هر ذره خورشیدیست روشن
...
1. بفضل و رحمت و توفیق ذوالمن
مرا هر ذره خورشیدیست روشن
...
1. دوش آن مه دو هفته من با هزار فن
آمد بمیل صحبت مستان ذوالمنن
...
1. ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن
سالها بگذشت و دارد دل هوای درد دن
...
1. سامان عیش نیست درین دار پر فتن
ساقی، بیار باده مستان ذوالمنن
...
1. طالبانی که اسیرند درین حبس بدن
عیسی جان نشناسد ز گهواره تن
...
1. من بجانان زنده ام، گر باز دانی این سخن
عاشقی باشی، یقین، از عاشقان ذوالمنن
...
1. یارم ز در در آمو، وشتن کنید وشتن
این خانه را بوشتن گلشن کنید، گلشن
...
1. آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان
«الله معک » گفت همه جان کریمان
...
1. ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیان
ما توبها شکستیم، جامی بیار پنهان
...
1. ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد کز جهان
مرغ دلم طیران کند بالای هفتم آسمان
...
1. این چنین مست و معربد بکجا؟ ای دل و جان
که فدای قدمت باد همه جان و جهان
...
1. ای نور دل و دیده وای زبده اعیان
باری گذری کن بسر چشمه حیوان
...