لب عالم منم،چه لب؟لب لب از قاسم انوار غزل 37
1. لب عالم منم،چه لب؟لب لب
منکر این سخن مباش، «فتب »
1. لب عالم منم،چه لب؟لب لب
منکر این سخن مباش، «فتب »
1. «اسمعوا منی، یا اولی الالباب »:
همه لبند و دوست لب لباب
1. ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب
1. ای رخ زیبای تو رشک مه و آفتاب
روی تو و جام می، عکس گل اندر شراب
1. باده ارزان شد و زهاد خرابند و یباب
ساقی، از جام بلورین تو جان را دریاب
1. چند ازین افسانهای خاک و آب؟
در طلب داری، رخ از دریا متاب
1. سخنی می رود به صدق و صواب
جان عالم تویی، به جان دریاب
1. سخنی می رود بوجه صواب
همه قشرند و دوست لب لباب
1. شب، همه شب به هوای تو چنین مست خراب
بانگ عشق تو بگوشم رسد از چنگ و رباب
1. عاشقم، خسته ام، خراب و یباب
غرق دریای حیرتم، دریاب
1. «لن ترانی » می رسد از طور موسی را جواب
چون خطاب از دوست آید سر بنه، گردن متاب
1. یار همسایه تو شد، دریاب
همه اینست «خیر ما فی الباب »