آثار قاسم انوار

صفحه 4 از 69
69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار

1 در خاکدان دهر دلی شادمان کجاست؟ یک دل که ایمنست ز غم در جهان کجاست؟

2 در گیر و دار فتنه دوران بسوختیم داری خبر بگوی که: دارالامان کجاست؟

3 در صومعه چو جرعه ای از درد درد نیست راهم نشان دهید که: دیر مغان کجاست؟

4 چون ارغنون ز درد خماریم در نفیر ساقی بیار جام، می ارغوان کجاست؟

1 هر صبح دم پیغام خود گویم بزاری باد را تا عرض حال دل کند آن سرو حوری زاد را

2 پیش درش افتاده ام بر خاک ره چون بندگان زین باب دیدم در شرف اسباب پیش افتاد را

3 گر رفت اشکم در زمین از تربیت های غمش آخر رسانید این دلم تا آسمان فریاد را

4 خواهم که بر بنیاد دل بنیاد صبری افکنم عشقش بهم بر می زند دیوار این بنیاد را

1 شفای جان مرا چیست؟ کز من آزردست کنون که خون دلم ریخت، جان و دل بر دست

2 فغان من همه زآنست کآن حبیب قلوب هزار پرده درید و هنوز در پردست

3 بگو بفاضل عالی جناب، مفتی شهر چه سود لقلقهای زبان؟ چو دل مردست

4 عظم مست و خرابم، ندانم: ایساقی که جام باده من جنس صاف یا دردست؟

1 تو ساقی جان بخشی و عالم همه جامست وز باده نوشین تو عالم همه جامست

2 از جام تو یک جرعه بما ده، که زمین را گر زانکه نصیبست، هم از کأس کرامست

3 هرچند که ما عامی عشقیم درین راه بر جمله ذرات جهان لطف تو عامست

4 واعظ، که برقصست پس پرده پندار سودش نکند پند، که در بند عمامست

1 ای آسیا، ای آسیا، سرگشته‌ای چون ما چرا؟ از ما مپوشان راز خود، با ما بیان کن ماجرا

2 در چرخ خود مستانه‌ای در دور خود فرزانه‌ای از ما چه‌ها داری خبر؟ کز ما برقصی دایما

3 از کان جدا ماندی، زان در نفیری، ای رجا با ما بگو، ای بوالوفا، از قصه‌های ما مضا

4 داری سلوکی بس عجب در حالت وجد و طرب در یک نفس طی می‌کنی از مبتدا تا منتها

1 عشق ما را هزار فن آموخت عشق ما را هزار حله بدوخت

2 عشق ما را هزار بار خرید بار دیگر هزار بار فروخت

3 عشق ما را هزار عالم ساخت عشق در ما هزار عالم سوخت

4 دین و دنیا بسوخت و جان و خرد عشق چون آتش فنا افروخت

1 عشق و مستوری و مستی چو نمی آید راست این جمالیست که از جمله جهان جان تر است

2 عشق و مستوری و عفت که شنیدست وکه دید؟ این کمالیست که از ذرات تو در نشو و نماست

3 بی تو آرام ندارم، چه بود درمانم؟ حسن تو جلوه گری کرد و جهان را آراست

4 در مقامی که کند دلبر ما جلوه گری شیوه حسن و ملاحت ز جبینش پیداست

1 در مذهب ما باده مباحست و حلالست این باده زخم خانه اجلال جلالست

2 این یار چه اشنید که در ماتم هجرست؟ آن خواجه چه دیدست که سرمست وصالست؟

3 جز عشق خدا، هرچه دلت را برباید گر نیر شمسست که در عین زوالست

4 هرگز بخدا ره نبری، تا تو تو باشی این فکر خیالست و خیال تو محالست

1 جان عالم تو و این قصه ز جانت پیداست یار من، جان منی و جان جهانت بفداست

2 شور عشقت ز جهان جان مرا یکتا کرد این چه شورست که از عشق تو اندر سر ماست؟

3 هرکرا نور یقین رهبر و همراه بود دامنش تر نشود گر همه عالم دریاست

4 گر ترا عین یقین هست ببینی بیقین عشق از غره پیشانی جانان پیداست

1 ای مظهر جمال تو مرآت کاینات وی جنبش صفات تو از مقتضای ذات

2 هرجا که هست لمعه روی تو لامعست گر کنج صومعه است و گر دیر سومنات

3 چون ظاهر از مظاهر ذرات عالمی ظاهر شد از ظهور تو اسم تنزلات

4 اشباح انس صورت ارواح قدس شد ارواح قدس صورت اعیان ممکنات

آثار قاسم انوار

69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی