1 ای از جمال روی تو تابنده آفتاب وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب
2 اندر میان پرده عزت نشسته ای در آرزوی روی تو مردند شیخ و شاب
3 تا در هوای عشق تو رقصان چو گرد شد مرغ دلم رمید ز سودای خاک و آب
4 تو آفتاب حسنی و ما سایه توایم ای آفتاب حسن ازین سایه رو متاب
1 بگوش سرو چه گفتی؟ که پای کوبانست بگوش عقل چه گفتی، که مست و حیرانست
2 مرا مگوی که: آهسته باش و دم درکش فغان من همه زان چشم مست فتانست
3 بیا بکوی خرابات عشق، تا بینی ز شام تا بسحر نعرهای مستانست
4 دگر بما ز جفاهای یار قصه مگوی که خلق او همه لطفست و عین احسانست
1 گر دردمند گردد دل، دولتی عظیمست چون دردمند او شد، دل بعد از آن سلیمست
2 در راه عشق و وحدت حیرانی است و حیرت امید در نگنجد، چه جای ترس و بیمست؟
3 بعد از وفات دانی احوال جان چه باشد؟ بی دوست در جحیم است با دوست در نعیمست
4 گر زهد و علم داری درد خدا نداری در وقت جان سپردن دل با ندم ندیمست
1 هلاک عاشقان در انتظارست حیات صادقان با روی یارست
2 کسی کو نزد جانان تحفه جان برد هنوز از روی جانان شرمسارست
3 خرامان میرود آن شاه خوبان سرش مستست و چشمش در خمارست
4 بکلی جان و دلها صید کردست که میر عاشقان میر شکارست
1 اگر در مغز، اگر در پوست یارست بهرجایی که هست آن یار غارست
2 ترا، گر روی دل با روی حق نیست بهر رو از همه رو شرمسارست
3 دلا، گر عاشقی بگذار و بگذر که عاقل در میان گیر و دارست
4 اگر تو نقش خوانی، نقش بر خوان همه عالم پر از نقش و نگارست
1 خرد مستست و دل مستست و جان مست بسودایت روان ناتوان مست
2 ز حد بگذشت مستیهای ذرات فلک مست و زمین مست و زمان مست
3 بیا در باغ و شور بلبلان بین سمن مست و چمن مست، ارغوان مست
4 شراب ناب رحمان را چه گویم؟ کزو دلداده مست و دلستان مست
1 گریبان میدرم هردم که: دامان درمکش از ما که ما مشتاق دیداریم و رند و عاشق و شیدا
2 به چشم مست میگونت بگو: ای ترک یغمایی که: آخر چیست مقصودت ز چندین غارت دلها؟
3 ازان خورشید رخسارت سواد زلف یک سو کن که مشتاقان به روز آیند از تاریکی شبها
4 چنان در عشق یک رویم که گر تیغم رود بر سر به روز امتحان باشم چو شمع استاده پابرجا
1 در همه روی زمین یک دل هشیار کجاست؟ تا بگویم بیقین منزل آن یار کجاست
2 همه مستند و خرابند ز غفلت، هیهات! دل و جانی که بود حاضر و هشیار کجاست؟
3 دل عشاق سراسیمه و فریاد کنان یار کو خرمن ما سوخت بیک بار کجاست؟
4 چند گویی خبر از دار جنان، ای واعظ؟ دل ما را خبری گوی که: دلدار کجاست؟
1 «اسمعوا منی، یا اولی الالباب »: همه لبند و دوست لب لباب
2 همه در وقت آشکار و نهان این حکایت کنند چنگ و رباب
3 هرچه بشنید در میان آرد بهمان وصف عود در مضراب
4 جز تو کس نیست از ظهور و بطون بهمین شد تمام فصل خطاب
1 یک سخن از قول اخوان الصفاست: سر بکوب آنرا که سرش نیست راست
2 یک حدیث از قصه اسرار تو عاشقی نشنید کز جان برنخاست
3 هرگز از عشق تو نشکیبد دلم جان ما مس است و عشقست کیمیاست
4 گر تو گویی جان فدا کن بهر من ای دل و جان، صد هزارت جان فداست