آثار قاسم انوار

صفحه 3 از 69
69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار

1 «نون گفت » و «قلم » گفت تقدس و تعالا اجمال ز تفصیل مبرهن شد و پیدا

2 تفصیل چه باشد؟ گذر قطره بهامون اجمال چه باشد؟ صفت قطره بدریا

3 با قطره خطابی که: ز تفصیل برون شو با بحر عتابی که: ز اجمال برون آ

4 با ابر خطابیست که: بر اوج سما شو با قطره باران که: بر این اوج مکن جا

1 هرچه آن می رود از حد سمک تا بسما فاعلش را نتوان گفت که چونست و چرا؟

2 نوبت هجر مطول شد و ز اندازه گذشت گر درین حال بماند دل من واویلا

3 من ازین آتش سوزنده که در سر دارم همچو شمعم همگی محو کند سر تا پا

4 آخر، ای یار دل افروز، چه بودست و چه شد؟ نظری کن بسوی بنده خود احیانا

1 ساقی، ز کرم پر کن این جام مصفا را آن روح مقدس را، آن جان معلا را

2 روزی که دهی جامی، از بهر سرانجامی یک جرعه تصدق کن آن واعظ رعنا را

3 خواهی که برقص آید ذرات جهان از تو در رقص برافشانی آن زلف چلیپا را

4 ناصح، برو و بنشین، افسانه مخوان چندین از سر نتوان بردن این علت سودا را

1 نمی دانم چه افتادست قسمت از قدر ما را کزین درگاه می رانند دایم دربدر ما را

2 ازین معنی چه دلشادم، قرین دولت افتادم ازین معنی که شد همراه ماهی در سفر ما را

3 برو، ناصح، مده پندم، که با کس نیست پیوندم که جز پیر مغان نبود درین ره راهبر ما را

4 برو، زاهد، مگو با ما حدیث توبه و تقوی که اندر گوش جان ناید حدیث مختصر ما را

1 هر صبح دم پیغام خود گویم بزاری باد را تا عرض حال دل کند آن سرو حوری زاد را

2 پیش درش افتاده ام بر خاک ره چون بندگان زین باب دیدم در شرف اسباب پیش افتاد را

3 گر رفت اشکم در زمین از تربیت های غمش آخر رسانید این دلم تا آسمان فریاد را

4 خواهم که بر بنیاد دل بنیاد صبری افکنم عشقش بهم بر می زند دیوار این بنیاد را

1 ساقی بیار باده و بنواز عود را یک دم بلند کن نغمات سرود را

2 جامی بتشنگان حیات ابد رسان هی بر زنید زاهد خشک حسود را

3 شیطان حسود و دشمن و رحمان امین جان از بهر آن حسود مرنجان ودود را

4 چنگست راکعی و کمانچه است ساجدی بهر که میکنند رکوع و سجود را؟

1 مست از شراب عشق کن این عقل دوراندیش را از تو گدایی میکند، خیری بده درویش را

2 ای نور ایمان روی تو، وی جمله احسان خوی تو ای کعبه جان کوی تو، خیری بده درویش را

3 دست و دلی دارم تهی و ز نار غم خواهم بهی درویشم و شی ء اللهی، خیری بده درویش را

4 ای جمله جانها ریش تو،افتاده سرها پیش او ای جان ما درویش تو، خیری بده درویش را

1 دمادم می‌دهد ساقی لبالب ساغر جان را مگر یک دم برقص آرد سبک‌روحان عرفان را

2 مرا سامان هشیاری نخواهد بود، حمدالله که مست باده وحدت نه سر داند، نه سامان را

3 رقیب ما مسلمانان شد، به نو، اما نمی‌داند بدین باور نمی‌دارند قول نامسلمان را

4 اگر خواهی براندازی ز عالم شیوه تقوی به رقص آ و برافشان طره زلف پریشان را

1 ساقی به من آور قدح پیر مغان را تا تازه کند جودت او جوهر جان را

2 یک جام به من بخش از آن خم قدیمی زان می که کند مست زمین را و زمان را

3 زان باده که در نشئه او آب حیاتست زان باده که او جلوه دهد عین عیان را

4 زان باده که تا با نشد ازو طلعت خورشید زان باده که سرمست کند پیر و جوان را

1 وقت آن شد که می ناب دهی مستان را خاصه من بیدل شوریده سرگردان را

2 قدحی چند روان کن، که جگرها تشنه است تا ز خود دور کنم این سر و این سامان را

3 شیشه خالی و حریفان همه مخمورانند مگر از ساقی جان واطلبم تاوان را

4 در میخانه ببستند، بده جامی چند تا به هم درشکنم این در و این دربان را

آثار قاسم انوار

69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی