1 خدا را، ای مذکر، رحم فرما ز حد بگذشت سرمای تو بر ما
2 زهر جا، هر که پرسد منزل اوست همه جا گو، همه جا گو، گو همه جا
3 شدم مفتون زلفش، تا چه زاید از ان زلف سیه، «اللیل حبلا»
4 اگر نوشیده ای، خوش باد وقتت می صافی ز جام حق تعالا
1 خوش خاطرم که یار مرا گفت: مرحبا همراه مرحباست صفا در پی صفا
2 صافی شدست شیشه دل از صفای عشق ای لطف مرحبای ترا جان و دل فدا!
3 زاهد، مگو محال که: از عشق توبه کن من درد عشق را چه کنم، چون برم دوا؟
4 تقلید گفت: توبه و تحقیق گفت: عشق مغلوب شد حکایت تقلید غالبا
1 زهی شوق و زهی شوق، زهی عشق و تمنا! زهی عشق جهانسوز، زهی حسن و تولا!
2 زهی لطف و کرامت، زهی خوش قد و قامت زهی روز قیامت، زهی نور تجلا
3 زهی یار و زهی یار، و زهی مونس احرار زهی معدن اسرار، زهی منصب اعلا
4 زهی نور و زهی نور، زهی رایت منصور زهی آیت مشهور، تقدس و تعالا
1 شراب آتشین آمد ز دست ساقی جانها بنوش این جام آتش را، «توکلنا علی المولا»
2 شراب ارغوان درکش، مترس از آب و از آتش به رقص آ یک زمان خوش خوش، ببین در جودت صهبا
3 کمالات خود از خود جو، که بحر وحدتی، نه جو تویی ناموس این صهبا، تویی قاموس این دریا
4 تو آن شاه جگر سوزی، که سلطانی و فیروزی کمینه جام تو دریا، کمینه پشّهات عنقا
1 طلوع پرتو حسنست در جهان، اما خلاف مذهب و دین چیست؟ معنی اسما
2 بجان تو که هزاران هزار فرسنگست ز شهر عالم صورت بملک «اوادنا»
3 جهان پرست ازین آفتاب عالمتاب کجاست طلعت خورشید و چشم نابینا؟
4 ز شوق مستی عشق تو کف زنان گویم: «تنن تنن، تنن تن، تلا تلا تللا»
1 عقل از عقیله خیزد، عشق از جنون و سودا یا رب، چه چاره سازم این درد را مداوا؟
2 عقلست در تفکر، عشقست در تحیر این عقل در تدبر، این عشق در علالا
3 عقلست در تکلف، عشقست در تالف عقلست در تمنا،عشقست در تولا
4 عقل استناد جوید،عاشق معاد جوید عقل اجتهاد جوید،عاشق رفیق اعلا
1 «کل من رام تف بوجه سما» «رجع التف بوجهه ابدا»
2 چند ازین جهل را پرستیدن تا بکی پیروی نفس و هوا؟
3 گر تو مردی بگو که: چندین چیست نفی مستان حق علی العمیا؟
4 پادشاهان عرصه ملکوت شاهبازان قرب «اوادنا»
1 گر صفات خدا کنی بسزا وصف او گوی «ربنا الاعلا»
2 گر تو صدیق اکبری، دانی صفت صدق چیست؟ «صدقنا»
3 جز ازو نیست در سرای وجود از خدا خواه دیده بینا
4 کس ز مجنون سؤال قرآن کرد گفت: «اسری بعبده لیلا»
1 گر عشق نباشد نرسد قطره بدریا از عشق بد این وحدت شمعون و مسیحا
2 با عشق درآمیز و ز اغیار بپرهیز چون فرد شوی عشق شود عین مسما
3 هرکس که شود عاشق هرچیز همانست زانجا که بیاید برود باز بدانجا
4 ذرات جهان جمله برین قول گواهند باکل بود، ای خواجه، رجوع همه اجزا
1 گریبان میدرم هردم که: دامان درمکش از ما که ما مشتاق دیداریم و رند و عاشق و شیدا
2 به چشم مست میگونت بگو: ای ترک یغمایی که: آخر چیست مقصودت ز چندین غارت دلها؟
3 ازان خورشید رخسارت سواد زلف یک سو کن که مشتاقان به روز آیند از تاریکی شبها
4 چنان در عشق یک رویم که گر تیغم رود بر سر به روز امتحان باشم چو شمع استاده پابرجا