آثار قاسم انوار

صفحه 2 از 69
69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار

1 ساقی به من آور قدح پیر مغان را تا تازه کند جودت او جوهر جان را

2 یک جام به من بخش از آن خم قدیمی زان می که کند مست زمین را و زمان را

3 زان باده که در نشئه او آب حیاتست زان باده که او جلوه دهد عین عیان را

4 زان باده که تا با نشد ازو طلعت خورشید زان باده که سرمست کند پیر و جوان را

1 بازم نمکی بر جگر ریش رسیدست صد گونه بلا بر من درویش رسیدست

2 من ناله ز بیگانه ندارم، که دلم را هر غم که رسیدست هم از خویش رسیدست

3 درد تو بهرکس نرسیدست ولیکن المنة لله که مرا بیش رسیدست

4 کیشم همه عشقست و نیاید بصفت راست تیری که مرا بر دل از آن کیش رسیدست

1 ای چشم تو در شوخی سرفتنه دوران‌ها خط خوش و رخسارت رشک گل و ریحان‌ها

2 از نرگس مخمورت وز زلف پریشانت سرمست صفا دل‌ها، آغشته غم جان‌ها

3 گفتم که: نکو دانم وصف دهنت، گفتا: در قصه جان ماندی، با دعوی عرفان‌ها

4 در مسجد و میخانه هرجا که روم بینم از درد تو زاری‌ها وز شوق تو افغان‌ها

1 ساقی بیار باده و بنواز عود را یک دم بلند کن نغمات سرود را

2 جامی بتشنگان حیات ابد رسان هی بر زنید زاهد خشک حسود را

3 شیطان حسود و دشمن و رحمان امین جان از بهر آن حسود مرنجان ودود را

4 چنگست راکعی و کمانچه است ساجدی بهر که میکنند رکوع و سجود را؟

1 «ستة ایام » گفت و «سبع سماوات » «ثم علی العرش استوا» است نهایات

2 حضرت حق را عروش نامتناهیست فاش بگویم عروش جمله ذرات

3 بر سر ذره مستویست باسمی چون بشناسی رسی بنیل مرادات

4 هرچه که گویم، فقیه گوید: هی هی هرچه که گوید فقیه، گویم: هیهات!

1 ای ساقی جان بخش، که در جام تو جانست پر کن قدح باده، که دل در خفقانست

2 آن سرو روان رفت بهر جای که دل داشت جان و دل ما در پی آن سرو روانست

3 آن شاه دل افروز، که سرمایه حسنست هرجا که روان شد دل و جانها نگرانست

4 دلها همه گلشن شد و جانها همه روشن آن ماه دل افروز مگر شمع جهانست؟

1 باده ارزان شد و زهاد خرابند و یباب ساقی، از جام بلورین تو جان را دریاب

2 می رود عمر براهی که نمی آید باز این دمی چند که باقیست بمی خانه شتاب

3 باده ار دل شد و دل جان شد و جان جانان شد این همه سور همه ناله چنگست و رباب

4 آشیانیست حریفان ترا مجلس انس سایبانیست محبان ترا ظل سحاب

1 ز درد عشق اگر جان غریق بحر بلاست هزار شکر که دل در مقام صبر و رضاست

2 حریف بزم قلندر کسی تواند بود که در طریق محبت ز جان و دل برخاست

3 میان مجلس مستان ز پا وسر بگذر که آن مقام خراباتیان بی سر و پاست

4 مؤذنان حقیقت بلند میگویند که: آستان خرابات عشق قبله ماست

1 روی زمین لعل بدخشان شدست جرعه ما قلزم و عمان شدست

2 ذره ما شد همگی آفتاب عقل درین واقعه حیران شدست

3 کس نشنیدست و ندیدست این مورچه ای را که سلیمان شدست

4 هرکه ازین جرعه چشد قطره ای بنده او خسرو و خاقان شدست

1 دین هر کس بقدر صدق و صفاست دیدن عاشقان طریق فناست

2 چند پرسی: لباب عرفان چیست؟ آنچه با فهم تو نیاید راست

3 سخن سر این معما را تو ندانسته ای، مگو که خطاست

4 خواستم، جام داد و عذر بگفت عذر این را کجا توانم خواست؟

آثار قاسم انوار

69 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قاسم انوار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی