هر چشمه به بحر همعنان ست از غالب دهلوی رباعی 1
1. هر چشمه به بحر همعنان ست اینجا
هر خاربنی ثمرفشان ست اینجا
...
1. هر چشمه به بحر همعنان ست اینجا
هر خاربنی ثمرفشان ست اینجا
...
1. یارب سودی به روزگاران ما را
وجه گل و مل به نوبهاران ما را
...
1. گر دل ز شرر زدوده باشم خود را
ور بر دم تیغ سوده باشم خود را
...
1. ای دوست به سوی این فرومانده بیا
از کوچه غیر راه گردانده بیا
...
1. بر دل ز دو دیده فتح بابست این خواب
باران امید را سحابست این خواب
...
1. بینایی چشم مهر و ماهست این خواب
پیرایه پیکر نگاهست این خواب
...
1. یک روز به ترک یاوه گویی غالب
رخ روز دگر به باده شویی غالب
...
1. غالب چو ز ناسازی فرجام نصیب
هم بیم عدو دارم و هم ذوق حبیب
...
1. در عالم بی زری که تلخ ست حیات
طاعت نتوان کرد به امید نجات
...
1. خوشتر بود آب سوهن از قند و نبات
با وی چه سخن ز نیل و جیحون و فرات
...
1. ای آن که به دهر نام تو شاهرخ است
پیوسته ترا به حضرت شاه رخ است
...
1. غالب روش مردم آزاد جداست
رفتار اسیران ره و زاد جداست
...