13 اثر از نامه‌های فارسی در منشآت قائم مقام فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر نامه‌های فارسی در منشآت قائم مقام فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

نامه‌های فارسی در منشآت قائم مقام فراهانی

مررنا باکناف العقیق فاعشبت. اجارع من آماقنا و مسائل یا منازل یا مناهل انسانیه طول العهد و الم البعد و دهشه الباب فی فرقه الاحباب و هل نعمن من کان اقصر عهدة ثلاثین شهرا فی ثلاثه احوال. ,

فردا که روز بیست و چهارم است از ارض اقدس حرکت خواهد شد اگر در راه ها عایقی حادث نشود، چهاردهم ماه نو ان شاءالله تعالی ورود دارالخلافه است و هر چه بیشتر بسعادت حضور نزدیک میشوم بواعث شوق زیاده قوت می‌یابد. هرگز این قدرها طول نکشیده بود که ازمطالعه مکاتیب سرکاربل، مشاهده جنات تجری من تحتها الانهار، بی نصیب مانم. قاصدهای عالی جناب فرزند مسعود در راه بودند و پی در پی رفت و آمد می‌کردند و هر بار کاغذی از شما ملاحظه می‌شد رفع کسالت ها بعمل می آمد وگرنه، هر دمم از هجرتست بیم هلاک. ,

هر چه از آذربایجان یافته بودیم در خراسان باختیم، فارغ الکیس و صفر الوطاب رضیت من الغنیمه بالایاب. راجع نجفی حنین هستیم یعنی سردار و ایلخانی و با این همه بهمین خورسندیم که الحمدالله یک مشت آبروئی که بود بر خلاف معتقد عالمی الی حال ریخته نشده، تا با این تهی دستی در دارالخلافه چه شود؟ از احوال دوستان صادق الوداد بپرسند و از فرزندان عزیزم غافل نشوند ان شاءالله تعالی. ,

والسلام ,

در حینی که در رکاب نواب مستطاب شاهزاده والاتبار به طهران میآمد ,

مکتوب مرغوب شما بعد از هزار یاس و حرمان، دانی چه ذوق دارد؟ ابری که در بیابان بر تشنه ببارد. ,

این که نوشته بودید که خوب پر کرده اید تا چطور خالی کنید؛ جواب این است که: ما بسیار از این خوب ها پر کرده ایم و باقتضای آنجا هر طور خالی شود خواه توب مهلک باشد و یا تیر مضحک، خالی از شعف دوستان و تلف دشمنان نخواهد بود. تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید. ,

دیگر نوشته بودید زود بیا که اگر زود بیائی دیر است. جوابی در این باب جز شعر عنتره عبسی ندارم. ,

حکم والا شد. آن که چون انظار فضل و رحمت الهی نسبت بوجود مسعود ما نامتناهی بود، لطف و مرحمت شاهنشاه بلند پایگاه خسرو ملک عالم، زیور نسل آدم، قهرمان ماء و طین، آفتاب زمان و زمین خلدالله ملکه و سلطانه درباره ما از حد نصاب افزون شد و از حصر و حساب بیرون؛ فالحمدالله الذی هدانا لهذا و ماکنا لنهتدی لو لا ان هداناالله. پس بحکم این موهبت سبحانی و مکرمت سلطانی پایه اعتلائی چند در مدارج اوضاع و احوال ما ترقی و تصاعد یافت که زبان از شکر آن قاصر است و بیان از ذکر آن عاجز. و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها. از آن جمله بعد از آن که از طرف اشرف همایون، مهم خطیر پاسداری ثغور آذربایجان بعهدة اهتمام ما مرجوع شد و بیمن توجه و التفات ایالت و تمیمه جلات ما گردید که یکی از آنها دارالدوله کرمانشاهان بود و چون ولایت مزبور موطن اولد و اعقاب شاهزاد مغفور البسه الله حلل النور و مجمع معاشر ایلات و احشام سرحد عراقین اعراب و اعجام است؛ وظیفه رسم چاگری و خدمتگزاری ما آن شد که مزید جهد و اهتمام در مراتب انضباط و انتظام آنجا مبذول داریم ونظر توجه و التفات بر تربیت اخلاف عظام برادر رضوان مقام گماریم که جملگی با فرزندان گرامی ما خود بی تفاوت و فرق اختر یک برج و گوهر یک درج وفرع یک اصل و نور یک شمسند. بنا علی تلک المراتب اصلح وانسب چنان بود که مرزبانی آن ملک و پاسداری آن ثغر را از جانب سنی الجوانب خود بیکی از اولاد برادر مغفور مبرور مفوض و موکول سازیم تا بنحوی که اولیای دولت قاهره زاهره شاهنشاهی از رهگذر تفویض بما آسوده خاطرند، خدام اعتاب مستطاب ما نیر بواسطه تفویض باو مطمئن القلب وفارغ البال باشند. ,

بالجمله فرزند اسعد امجد بی همال، نهال دوحه دولت و اقبال محمدحسین میرزا، ختم الله عواقب اموره بالخیر و حفظه عن کل ضیم و ضیر که از سایر اعقاب برادر غفران مآب اکبرسنا و اخضر غصنا و اصلب عودا و اعز وجودا بود، برای تقلد این امر و حراست آن ثغر انتخاب نموده، بمرزبانی آن ولایت و صاحب اختیاری ایل و رعیت مخصوص داشتیم؛ که بنحوی که شاید و باید در پرستاری اخوان خود و سایر عیال و اطفالی که در دارالدوله میباشند سعی بلیغ و کوشش کافی بعمل آرد و سرحدات عراقین را بر وفق عهود و شروط دولتین علیین اسلام، ضابطه و نظام داده، جمع عشایر و عساکر کند و حفظ اصاغر و اکابر نماید. ایالت را تابع عدالت سازد و رعیت را مورد رعایت دارد. ولیکن احب الامور الیه اوسطها فی الحق و اعمها فی العدل و اجمعها لرضا الرعیه و اکملها لمصالح الجندیه ,

مقرر آن که فرزندان عظام و امرای گرام و وزراء جلیل الاحتشام و عموم سر حدداران جانبین و روساء و اکابر و رعایا و عشایر، فرزند ارشد کامکار را صاحب اختیار کرمانشان و سرحددار عراقین دانند وقول و فعل او را داخلی و خارجی آن حدود و ثغور معتبر شمارند و در عهدة شناسند. ,

حرره فی شهر جمادی الاولی ۱۲۴۵ ,

فرزند: در آهوان که بنه اردو رسید شنیدم تعریف و تحسین بسیاری از اسب؟ و شکار اندازی تو میکرده اند. قطع نظر از این که اگر بمیرم کسی غیر از تو ندارم عیال مرا پرستاری کند؛ در واقع و نفس الامر تعریف و تحسین تو این است که رقم و کاغذ و نامة را خوب نویسی و محاسبه را خوب برسی و کار در خانه صاحب کار را طوری راه اندازی که مردم بخوشنودی از آن در خانه برگردند. ,

اگر عبدالله میرزا بشوی، یا بهرام گور، یا قابوس و شمگیر، هنر تو نیست ضررتست. عباس بیک را در خلوت خدمت سرکار والا ببر، گزارش دارالخلافه را عرض کند. عباس بیک همان است که سبزوار آمد؛ فرمان شاه و خلعت زنده جان میرزا را آورد. ,

لطفعلی را امشب ان شاءالله بتهران میفرستم، آقاجان بماند نزد فراش باشی در سمنان تا کاغذهای من برسد و ببرد به خراسان. کاغذها که نوشتم بنویسی و بمحمد ولی خان بدهی بفرستد، محمد ولیخان هنوز نفرستاده است، کاغذهائی که خان جان زند از مشهد میآورد البته زود بمن برسان که ان شاءالله اطمینان حاصل کنم، فراشباشی برخلاف محمد ولیخان منتهای یگانگی منظور داشت باید از جانب والاکمال مرحمت باو و محمدتقی بیک برادر مصطفی قلیخان بشود. ,

شال پیدا کن و خوب باشد و قبای ملبوس مخصوص آقامحمد حسن موجود کند بهر دو بده. اگر داشته باشید که بکدخدایان هم خلعت بدهید بسیار بسیار خوب است و اگر بد شود ندهی بهتر است. سیورسات ده خروار نان و ده خروار جو دو روزه در سمنان میدهند، رسد لاسگرد را هم هر چه از سمنان بگیری بقشون بدهی بهتر است. فراش باشی این طور خواهش داشت اما لاسگردی دوازده خروار جو موجود دارند، نان هم هفت هشت خروار گویا داشته باشند؛ تو هر چه فراش باشی بگوید مناط مدانش و مگذار قشون بی حسابی در شهر یا در حاصل صحرا بکند؛ تفاوت وجود من نمیخواهم معلوم مردم بشود. دعای زیاده ازحد بعالیجاه اخوی محمد علیخان برسان و او رادر این باب بکار بدار. طهران که میآیید امر عمله خلوت مشکل ترین کارهاست، اول بسرکار شاهزاده عرض کن؛ نقد یک ماهه شان را به آقامحمدحسن بسیپار و کاغذ خاطرجمعی ازو بمن بفرست که بدانم که ان شاءالله تعالی امرشان بقرض نگذرد و خودش باید هر جا شاهزاده برود همراه باشد. ,

نفسی فداء لارض انت ساکنه. در نظر شریف هست که هنگام ادراک حضور مکرر در خلوت های اوتراق و روزهای سواری عجز و الحاح و اضطراری میکردم که شما راضی شوید دست از این پیره زنه بردارم، یک باره طلاقش بدهم، مردانه مطلق العنان باشم، شما منع و تحذیر فرمودید نگذاشتید و خود رفتید و مرا همچنان دوستاق و اسیر در چنگ عجوزک نادلپذیر گذاشتید. حالا نمیدانید هر روز بچه رنگی خود مینماید، جان میفریبد، دل میرباید. یقین پنج شش هزار سال از عمر کثیفش رفته، باز مثل دختر چارده ساله دهان غنچه عارضش لاله همه جا جلوه میکند؛ کو کجاست آن که فرمود غری غیری بابی افدیه و امی شیران در تاب این کمندند؛ اینجا مرد مرتضی علی است صلواه الله و سلامه علیه. حالا اگر شاهزاده خبر شود که: ,

2 برف پیری مینشیند بر سرم باز طبعم نوجوانی میکند

شما و خدا بمن بیچاره چه خواهند گفت و بر من بدبخت چه خواهدگذشت؟ اگر عمر وفا کند باز بتبریز بیایم، باید مثل عاصی در روز محشر باشم؛ بل کافر در نار سفر. ,

4 شاها تو خود امروز تصور کن کان روز این بنده در آن ورطه هایل بچه حال است

خذا من نجدا مانا لقلبه. امروز از رسیدن این کاغذ بحمدالله رفع کسالت شد و حسن و شمایل قصیده ابن خیاط، جان و دل را بوجد و نشاط آورد خصوصاً این بیت: ,

2 آغار اذا انست فی الحی انه حذارا علیه ان تکون لحبه

معنی دوستی و دوستداری همین است، و هر که جز این باشد نه عاشقش خوانیم نه صادقش دانیم. بقول شیخ: کل مدع کذاب. یحئی خان روانه است؛ اغذ پر و پوچ بی حاصلی چندان باید نوشت که تلخه؛ جا بگندم تنگ کرده، حاصل زندگانی عالم صحبت احباب است، اگر حضور مقدور نشود، ناچار بغیاب و توسط قاصد و کتاب. ,

4 آن سخن ها که میان من و آن غالیه زلف به زیان بودی اکنون برسول است و پیام

مخلصان نواز امطاعا: آن شب در باب مقراض داروغه دفتر و چوخای نور چشم عزیز میرزا محمد جعفر حرفی مذکور شد و اکنون که ماهوت ندوخته، بجای چوخای دوخته ارسال میشود، شاید بر این حمل کنند که بالمثل خرج یقه و مزد خیاط را نفع خود کرده، این جزئی را هم نوعی از صرفه دانسته ام. اقرار خودم در رقعه آن شبی هم شاهدک خوبی است و فقره ارحج فلسی، البته در نظر شما هست. الحمدالله شما عارف و واقفید که اقرارالعقلا گفته اند نه سفها و جهلا و بالفرض که آنچه آنجا گفته ام حجت شود، باری حالا که بخل و خساست بنده باقرار خودم بر من ثابت و مدلل شده، چه لازم که حمق و سفاه را هم بکردار خود بر خود لازم و موجه کنم؟ ,

اهدای چوخای مستعمل بعد از مدتی بچنین حضرتی برهان حماقت است؛ هر چند از روی صداقت باشد وماهوت سایه بشان و پایه ایشان سزاوارتر است هر چند بی خرج یقه و زنار ارسال شود. ,

دیگر استفتائی در باب چاقو فرمودید، صورت فتوی این است که نور چشم عزیز در این خصوص حق دارند برخلاف شما؛ چرا که عمل مکرر حسنی ندارد و ایشان، هم مشتاقند هم مستعد، هم درکسب کمالات مستقل و مستبد و اگرچه با من سابقه عنایت ندرند، من سالفه ارادت دارم و از حق نمیگذرم همان مقراض کذا از شماست. ,

والسلام ,

صاحبا، قبلة گاها: رقیمجات کریمه در اسعد اوقات رسید و کاغذی که در باب طغیان سربازان لازم بود بسرهنگ نوشته شد. اگر سرهنگ با فرهنگ است فتاح علیم است؛ معلوم است که خلاف حکم شما و التماس ما نخواهد شد والا، ان شاءالله تعالی ندامت با بدان است نه طایفه بخردان. همچنان که کافی کوفی از راه کم عقلی و بی خردی گول اشتباه اسمی را خورده و از قراجه داغ بایروان رفته نمیفهمد که: لایستوی البحران هذا عذب فرات سائغ شرابه و هذا ملح اجاج. هر دو سردارند اما این کجا و آن کجا؟ والسلام ,

1 حضرت مخدوم مهر پرور بنده این تو بهر کار یار و یاور بنده

رقیجات رسید، مفصل و مجمل مطالعه و مذاکره شده، بل چندین بار بواکویه رفت، هر کو شنید گفتا لله در قایل، آن چه از ضعف ملتزمین رکاب ولیعهد و قوت دشمنان خارجی و طغیان یاغی های داخلی خراسان در آنجا شهرت کرده، عیب در مذهب رواه احادیث است، خذلهم الله تعالی که سخن را باقتضای خواهش خود میگویند نه بمطابق واقع، عجب از شماست چرا سماع را بشهود راجح میدارید؟ انصاف خوب چیزی است، بعد از مقدمه نواب محمد ولی میرزا کدام سال از کشمکش افغان و اوزبک و اویماق و ترکمان فارغ بوده اید؟ وقت اتفاق افتاده که خراسانی ها از یک دیگر و خارجی ها از خراسانی هر سال بل هر ماه بل هر روز قتل و غارت نکنند و احتسابی داشته باشند، یا طرف و شوارع را امنیت باشد و زوار و تجار برفاهیت آمد و شد نمایند. ,

همین پارسال از همین خراسان البته دوازده هزار اسیر ببخارا و خوارزم رفته که اغلب را ترکمان خوارزمی بتاخت برده اند باقی را امرا و خوانین خود با اسب و شترف بل با جل و جوال سودا کرده اند، اگر باور ندارید ده بده، ولایت بولایت سیاهه خواهم فرستاد که چه اشخاص رفته اند و بالفعل در کجا هستند. از روزیکه حضرت ولیعهد روحی فداه باین مملکت وارد شده برسید و بپرسید، اگر یک بزغاله از خراسان بخارج رفته باشد بنده را نفط بزنید بسوزانند و هم‌چنین از مشهد تا پیشاور و تا بخارا و تا ارگنج، بل که تا مسقو اگر یک نفر پیاده و سواره تردد بکند آسیب بجان و مال کسی رسیده باشد از این بی وجود نادان بخواهید. کذلک از این جا تا یزد و کرمان که همیشه اسب تاز بلوچ و سیستانی بود، تحقیق فرمائید که حالا چطور است؟ راه بسطام هم با آن که اسمعیل میرزا آنطور که باید باشد نیست و صاحب اختیار بوضعی که شایسته اوست صاحبی کوکلان نمیکند و اختیار یموت ندارد و باز بر عابرین سبیل بهتر معلوم است که از روز ورود موکب همایون ولیعهد تا بحال تفاوت کلی، کرده است، امرا و خوانین داخلی هم از دو حال خارج نمیباشند یا خدمتکارند و صادق و جانثار، یا از فرط وحشت در فکر جان و مال و عیال که علی ای حال مجال اخلال در کار دیوان و ایذای یکدیگر ندارند و دماء و نفوس مسلمانان و شیعیان، بل جهودان و سنیان هم که رعیت دولت قاهره همایون شاهنشاهی باشند در امن و امان است؛ به سر عزیز خودت که پارسال پیرار سال چند نفر از اهل شهر مشهد بل از جوار صحن مقدس درده فروخته بودند که حضرت ولیعهد روحی فداه امسال مرتکب را تنبیه فرمودند از کسان قرائی بود و اسیر را از سرخس باز آوردند. ,

آنچه در این صحیفه نوشته ام براهین حیه شهودیه دارد، حاجت فکر و نظر ندارد. اعیان خراسان آنچه از عرب و قرائی هستند کلا در خدمت نواب خسرو میرزا بودند و خدمت نمودند تا ترشیز را بدست آوردند و آنچه را اتراک کلات و دره جزو سرخس است که حضرت قلیخان شاهسون را ضابط دره جز فرموده اند و کارش بسیار مضبوط است و رضا قلیخان را از خوارزم آوردند در مشهد است و قلچ محمدخان را داروغه سالور فرموده اند و دویست نفر نوکرشان را خوب گرفته و همه را حسب الواقع بخدمت و رعیتی واداشته، بازار برده موقوف است، بل که نوکر آنها دایم بقراولی مشغول است و قافله و راهگذار را از مشهد تا کنار جیحون که مسمی بچهار جو است در عهدة آنها گذاشته اند و بسیار خوب از عهدة بر میآیند. کلات وضعی است که ان شاءالله تعالی از سفارت پلنگ توش گرو و پیشکش خوارزم خواهد آمد. ,

1 زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

ذرهم و مایقولون. شمسات، ما با همسات آنها چه طور است؟ ,

انما العاقل من الجم فاه بلجام بگذارند خاموش باشم بهتر است. ,

4 بیم آن داریم کز بس نیشمان بر دل زنند تنگمان آرند و نطق بسته مان را وا کنند

آثار قائم مقام فراهانی

13 اثر از نامه‌های فارسی در منشآت قائم مقام فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر نامه‌های فارسی در منشآت قائم مقام فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی