13 اثر از نامه‌های فارسی در منشآت قائم مقام فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر نامه‌های فارسی در منشآت قائم مقام فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

نامه‌های فارسی در منشآت قائم مقام فراهانی

فدایت شوم: میرزا محمد حسین که آمد همه خبرهاش خوب بود و ورود و شهودش بسیار مستحسن و مرغوب؛ اما از یک جهه خاطر پیر غلام قدیمی را زایدالوصف خسته و آزرده داشت. پس از مرگ جوانان گل مماناد. ,

در این حادثه بحدی شکسته دل و پریشان حواس میباشم که بشرح و بیان نمیگنجد و هر چند چندین عوض و بدل از همین دودمان مسعود همانجا آماده و موجود هست لکن، ماء لاکصدا و مرعی لاکسعدان و فتی لاکمالک چرا که آن وضع اتصال از کجا بحضرت ملک خصال شاهزاده بی همال خواهد بود؟ حق این است که تکلیف صبر و شکیب در این مصیبت مالایطاق است. اما بمرور روزگار عاقب کار بصبوری و شکیبائی خواهد کشید. ,

3 فقلت لها یا عز کل مصیبه اذا وطنت یوما لها النفس ذلت

والسلام ,

رقیمه کریمه بود، یا قصیده فریده، یا کاروان شکر از مصر بتبریز آمد، حاشا و کلا؛ با کاروان مصری چندین شکر نباشد. ,

2 به سر تو که توانگر شود از مشک و شکر هر که را با سر کلک تو سر و کار بود

مثل بنده که بالفعل، شکر اینجا به، من و مشک بخروار بود. نمیدانم از مدح عرض کنم یا مادح یا ممدوح؟ اما جناب مادح طیب الله فاه و جعلنی الله فداه معجز روزگار است و کمال قدرت آفریدگار: ,

4 چنانش آفریده که خود خواسته به فرش جهان را بیاراسته

1 هر شکر کز لفظ تو برچید طبع هم بران لفظ و بیان خواهم فشاند

2 هر گهر کز کلک تو دزدید سمع هم بران کلک و بنان خواهم فشاند

3 سعدیا گفتار شیرین پیش آن کام و دهان در، بدریا می‌فرستی زر بمعدن می‌بری

هزار افسوس و صدهزار دریغ که مرا چونان که بایست دستی در انشاء نثر و انشاء نظم تازی نیست، که آن همه عبارت پردازی را روده درازی و اسب تازی کنم. ماشاالله خامة ات که عنبر بیز است و آمه ات عبیرآمیز و نامة را عطرآمیز می‌کنی بازار خویش و آتش ما تیز می‌کنی. کیست که با مایة درویشی با آن قافیه اندیش ها، لاف بیشی و پیش زند؟ ,

مخدوم من. مکتوب جاخالی منظومی است که بعد از مهاجرت مهربان انفاد ایروان شده بود البته بنظر رسیده است. اولش این بود که: ,

2 آه از آن دم که رفت لابد و ناچار رو بره ایروان سواره قاجار

3 یار من از من جدا شد آن دم و گشتم یار باندوه و رنج و غصه تیمار

اما؛ آن روزها همان حمایت مفارقت بود و ناتمام فرستاده بودم. گزارش سفر نخچوان و خوی خودمان و مأموریت تبریز و سه بار رفت و آمد بنده. شما با ایلچی برای سازش و کرّهً بعد اخری اختلاف آراء و سایر غرابت اتفاقات را نداشت ما لاعین رات و لا اذن سمعت. سخن بسیار است، مجال عرض نیست، خدا زمان ملاقات را با حسن وجه مرزوق کند. ,

مقرب الخاقان میرزا محمدتقی بداند که روزیکه ما از دارالسلطنه تبریز بدارالخلافه طهران عازم بودیم، اغلب مردم این گمان ها را نداشتند و به هیچ خاطری نمیرسید که کار باین سیاق ها بگذرد و آن گاه تکلیف سفر بابان و زهاب را چطور هاشاق و ممالایطاق میدانستند و تصرف کرمانشاهان چگونه در نظرها مستبعد میآمد. معهذا محض یک کلمه حکم و فرمایش ما با سپاهی که فی الحقیقه اسم بلارسم بود آن عالیجاه با ثبات قلب اقدام بخدمت نمود و این طرز چاکری و نیکوبندگی آن عالیجاه چنان است که از نظر انور ما محو شود یا تلافی آن را وجهه همت خدیوانه نفرموده باشیم. از آن جمله اول عنایتی که فرمودیم این است که مهام سرحدات عراقین را با لرستان فیلی و شوشتر و دزفول و حویزه کلا بپیشکاری آن عالیجاه محول داشتیم و از خدای واحد رجا داریم که در هر حال ممد و معین باشد، وصیت شهامت برادر ارجمند بهرام میرزا را در آن حدود عماقریب رعب الفکن قلوب همسایگان سازد؛ از آن عالیجاه این است که بعد از نوروز فیروز سلطانی معسکر برادر ارجمند را بسمت هلیلان حرکت داده، سرباز و سواره کرمانشاهی را همانجا مجتمع و سربازان و توپچیان را کلا باختیار رآلنین معلم انگلیس محول سازد و چندان در آنجا اقامت شود که قشون های سواره و پیاده کردستان اردلان وارد شوند، بعد ذلک بفضل و کرم جناب اقدس الهی توکل کرده، عازم لرستان و عربستان گردد. ,

دیگر دستورالعمل رفتار برادر کامکار را از حالا دادن خلاف صواب میدانیم، همین قدر که او را در موارد عزم و رزم جسور و مقدم و آن عالیجاه را درمراتب احتیاط و حزم مجرب و ممتحن بجا آورده ایم کافی است. البته هر چه پیش آید هر روزه عرضه داشت خواهد شد و هر چه بخاطر اقدس رسد مقرر خواهیم داشت. ,

حسن خان فیلی را اگر مصلحت باشد که حاکم پشت کوه و پیش کوه هر دو بشود باعتماد آن عالیجاه مضایقه نمیفرماییم و هم‌چنین هرگاه پشت کوه را تنها باو واگذار یا مثل ایالت اخوی محمدحسین میرزا از هر دو خارج و در بیابانها هائم و حیران راه برود. میرزا بزرگ قزوینی هم یک دو بار قاصد فرستاده، تعهد خدمت کرده بود چون تتبعی از اوضاع و احوال او نداشتیم جوابی جز عزیمت نصرالله میرزا بدارالخلافه ندادیم؛ اما به آن عالیجاه مقرر میداریم که چون بشهادت خط خودش زایدالوصف سفاک و بی باک است لم اک متخذ المضلین عضدا باید گفت. اما اگر الوار و اشرار آنجا را مستوجب داند که او را اسباب کار شناسد اجازت میدهیم که چندگاه با او راه برود، که هم ابلیس میباید هم آدم. ,

در باب سنقر: حق این است که عالیجاه کلبعلی خان از همه ایل و طایفه خود تجافی جسته بولیعهد مرحوم مغفور متوسل گردیده، در آذربایجان و خراسان و عراق آشکار و بی نفاق بخدمت حضور و رکاب پیوسته صدمه امسال بهار را هم خورد و باز در راه خدمت سخت تر ایستاد و از همسایگی کرمانشاه و عدوات امین الدوله و تحریکات اعاظم افشار باک نکرد حالا هم از دارالخلافه طهران بسمت قمشه و سمیرم مثل کسی که بعیش و عروسی برود؛ دو منزل یکی شتابد تا بروز جنگ خود را رساند و خودش و سوارش و سربازش منهای خدمت و دلیری و شجاعت کرد و علم حسنعلی میرزا را آنها در میدان گرفتند و علمدار را بدرک دواندند و از گردنه جانکی سرحد تا حوالی ایزد خواست در کوه و دره و برف و برد؛ دنبال قشون شکسته افتادند و زدند و خوردند و گوی سبقت از همگان بردند و همشیره سرکارکه خاطر او را بشدت میخواهیم در خانه اوست و در ازای این همه چیزی که باو افزوده ایم، همین حکومت سنقر است و بس. ,

1 هر ملک وجودی که بخوبی بگرفتی سلطان خیالت بنشاندی بخلافت

حاشا که از زمان مفارقت صوری تا حال یک نفس بی یاد شما گذشته، یا نقش خیال و آرزوی وصال از دیده و دل محو گشته باشد. ,

3 ارید لانسی ذکرها فکانما تمثل لی لیلی بکل سبیل

نمیقه انیقه. که غایت مقصود دل و جان، جامع محسنات معانی و بیان بود، کالماء فی الغلیل و البرء للعلیل، رسید وخاطر آرزومند را تسلی و تسکین داد. من نمیدانم که این جنس سخن را نام چیست؟ ,

عالیجاه مقرب الخاقان میرزا محمدعلی بداند که: تعریف و توصیف چند که از سر عسکر ارزنه الروم، در ضمن شروح مرسله نوشته بود بنظر ما رسید و اگر سرعسکر که از دولت عثمانی وکیل مصالحه است دانا و عارف و واقف است، چنان نیست که وکیلی که ما از این دولت فرستاده باشیم، نادان و جاهل و غافل باشد. آن عالیجاه که او را به آن شدت عالم بآداب مناظره و استاد در فنون محاوره دیده و دانسته است این مطلب را نیز بداند که اگر ما پایه آن عالیجاه را در همین علوم و فنون دون پایه او می‌دیدیم و بهتر و برتر نمیدانستیم، با وکالت مطلقه در مقابل او نمیفرستادیم. ,

دیگر آن عالیجاه نوشته است که سرعسکر بهر چه مأذون است ناطق است، و از هر چه مأذون نیست ساکت. و ما تصدیق عرض آن عالیجاه را در این باب می‌کنیم؛ لکن در نظر آن عالیجاه البته هست که یرملوف با آن که اختیار نامة طالش و قراباغ را در بغل داشت، چون از صدر چندان مبالغه و اصرار نشد و قائم مقام بجنگ جوئی متهم و برکنار شد، همین سخن را اشد بر این تحویل داد وهیچ چیز دیگر نداد و مراجعت نمود. و هر نوکری که از دولتی مأمور چنین خدمتی شود رسم و قاعده این است که همین طور حرف بزند و غیر این نگوید و نکند. آن عالیجاه هم باید بهمین سیاق خود را بسرعسکر بشناساند، لکن: در واقع و نفس الامر خود را بهر چه خیر و صلاح دولت قاهره است مأذون و مختار داند. ,

و این که آن عالیجاه نوشته بود که رجال عثمانی مردم فارغ البال بی شغل و بیکارند و بتانی و تامل تربیت می‌شوند و در مکالمات دولتها استادی بهم می‌رسانند، راست است و فی الحقیقه نوکرهای این دولت هر یک هزار کار و گرفتاری دارند و این طور وسعت ها و فرصت ها در کارترست بر کارترست، و هر که بیارترست بی کاره تر. جناب اقدس الهی جربزه و کیاستی در خلق این جا آفریده که از تانی و آرام و تعلم و تعلیم آن ها هزار بار بهتر و با نفع تر است. ,

4 من راقب الناس لم یظفر بحاجته و فاز بالطیبات الفاتک اللهج

ای از بهشت جزوی و از زحمت آیتی: آیت عنایتی که از ملاء اعلی بنام این گمنام نازل بود، نافه روح و ریحان در محفل خاطر گشوده، جبرئیل از آسمان آمد همی. التفات حضرت خداوندگار مدظله السامی را که در حق این بی وجود مرقوم فرموده بودند مزید امیدواری گردید. من خود فی نفسه داخل جمع و خرج نیستم، حق سبحانه و تعالی وجود مسعود ایشان را برای شاهزاده اعظم روحی فداه محافظت کند. ,

طوری که پروسکی آمد و این طور که چاپار سمنان آمده سبحان الله ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا؟ خدا بهتر آگاه است که شب ۲۳ چگونه احیا داشتیم و الحمدالله تعالی که صبح عید سعید با ورود بشیر مقارن افتاد و فرجی بعد از شدت و فرحی بعد از کربت حاصل آمد. ,

تحریرات دارالخلافه را که بحضور بردیم از بیم رمز و سنگلاخ بپاکت های مختوم بلاک که تالی اجل محتوم و هلاک بود نزدیک نرفتند، فتح مغلقات و حل معضلات آن را موقوف بفرط دقت و کمال مشقت دیده لن تنالوه الا بشق الانفس گفتند و معرضا عنها و معرضا بنا، سراغی از خطوط شما گرفتند؛ فرمودند: الفاظ و عبارات وقایع نگار مثل آب زلال صافی است که حاجب ماوراء نیست و مضامین و معانی بسان حبائب غوانی، روی گشاده و حاضر و آماده، بی پرده و حجاب مانند ماه و آفتاب، همچون زشتان شهر و پلشتان دهر که مهموس و مجدر باشند و محبوس و مخدر مانند، بهانه عفاف آرند و بآرزوی زفاف میرند. ,

پنهان کاری دلیل عیب است و حرب بسوس از حمی کلیب سرهای کچل و روهای پچل را روبند و کلاه در کار است؛ زلف و کاکال همان بکه چون سوسن و سنبل در دست صبا و پیوست شمال باشد. ,

خداوندی را ستایش کنیم و نیایش نمائیم که عفوش خطاپوش است و لطفش معذرت نیوش؛ و مهرش از قهرش بیش و فضلش از عدلش بیش و از آن پس مخصوصان جناب قرب و محرمان حرم قدس او را که وجود ذیجودشان موجد صلاح امم است و موجب اصلاح عالم و بعد بر پیشگاه حضور التفات ظهور پادشاه والاجاه قوی شوکت قویم قدرت قدیم دولت عم اکرم امجد افخم امپراطور خجسته طور مبجل معظم معروض و مکشوف میدارد که فرزند گرامی ما خسرو میرزا بحکم محکم اعلی حضرت شاهنشاه والاجاه ممالک پناه و روحنا فداه برای تقدیم معذرت خواهی بحضرت بلند و بارگاه ارجمند آن دولت مأمور است و سبب انتخاب او برای این خدمات همین است که شمول الطاف و مراحم امپراطوری درباره ما بر پیشگاه خاطر مبارک شاهنشاهی مخفی و مستور نیست؛ مدتی بود که ما خود تمنای دریافت حضور آن پادشاه ذیجاه را در خاطر اخلاص ذخایر داشتیم و اکنون که خود باین تمنا نرسیدیم، خورسندی که داریم از همین است که این نعمت و شرف بفرزند نیکبخت ما خواهد رسید؛ پس به هیچ وجه لازم نمیدانیم که از فرزند خود سفارشی عرض کنیم. یا از مکارم امپراطور اعظم اکرم درخواست نمائیم که در مقاصد او نوعی بذل توجه فرمایند که موجب سرافکندگی ما در آستان شاهنشاهی نشود؛ بل باعث سرافرازی ما در این دولت و این مملکت گردد. چرا که در اوقات ضرورت و حاجت مکرر آزمودیم که اشفاق باطنی آن اعلی حضرت بانجاح مقاصد قلبی ما متوجه شده و بی آن که عرض حاجتی نمائیم توجهات ملوکانه در حق ما مبذول آمده است مع هذا شایسته آن است که بعد از فضل خدا بالمره تفویض اختیار بامنای آن دربار کنیم، و مطلقاً در هیچ مطلب عرض و اظهار نکنیم؛ حتی افزونی افسردگی و انبوهی اندوه خود را در حدوث سانحه ایلچی مختار آن دولت بمضامین ذریعه مصحوبی عالیجاه میرزا مسعود محول داشته، تحمیل زحمتی بعاکفان حضرت از تجدید عذر خجلت نکردیم؛ چرا که صفای قلب و خلوص ارادت ما امری نیست که تا حال بر رأی حقایق آگاه آن پادشاه والاجاه در پرده اشتباه مانده باشد و شک نیست که چندان که بر اتحاد و اتفاق عم و پدر بخواست خداوند دادگر افزاید برای ما عین مامول دلخواه است و خلاف آن العیاذ بالله مایة کدورت و اکراه. دیگر امیر کبیر عساگر نظام این مملکت محمدخان از معتمدین دربار این دولت و محرومان خاص ماخوذ میباشد، توقع داریم که در مهام دائره بین الدولتین بنوعی که از این طرف مأذون است از آن جانب سنی الجوانب نیز رخصت عرض یابد و هرگونه فرمایش که نسبت باین دولت باشد بی ملاحظه مغایرت باو مقرر دارند. ایام سلطنت فرجام بکام باد. ,

والسلام ,

قائم مقام چاکر فدوی پایدار از آستانه رحمت تا آشیانه زحمت خیلکی راه است. هنگامی که از سعادت جبهه سائی نوعی دل آسائی یابد و استیفاء حظی بکام دل حاصل نماید، هر روز از خوان مراحم خسروانی را تبه خاصی باشد و از خون خوردنی های اینولااستخلاصی. هر که بچنان نعمت رسد کی یاد چنین زحمت کند؟ آسودگان دار نعیم را چه غم از فرسودگان نارجحیم است از عذاب الیم؟ ,

چنان رسته و بی غم عمیم چنین پیوسته؛ گاه در موقف و اقفان حضرت است و گاه در محفل اولیای دولت. بدیهی است که هوای آن جا را چه نشاط و طرب است و فضای این جا را چه بساط تعب؟ ,

به شکراین که از دامی چنین رمیده و بمقامی چنان رسیده که از تواتر خدام اعتاب همایون وتوالی تعارفات روزافزون دایم در عیش و نشاط و پیوسته در حرمت و انبساط هستند، از کار متوقفین این ولاغافل نماند و من بعد ما جائک من العلم لوازم حس عمل عاطل نگذارد؛ از عرض مصالح دین و دولت خاموش نگردد و تدبیر مهام این سرحد را فراموش نکند، شرفیابی خود را با محرومی بسنجد و بحکم و انصاف از نقش احکام ما نرنجد. ,

والسلام خیر ختام ,

آثار قائم مقام فراهانی

13 اثر از نامه‌های فارسی در منشآت قائم مقام فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر نامه‌های فارسی در منشآت قائم مقام فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی