1 ای کرده بلطف خود مکرم ما را وز خاک سیه ساخته آدم ما را
2 آموخته علمهای مبهم ما را افراخته سر بهر دو عالم ما را
1 ای معرفتت وسیله خلقت ما لطف تو خمیر مایه طینت ما
2 لازم شده طاعت تو بر ذمت ما با آنکه تو بی نیازی از طاعت ما
1 گر اهل دلی بده رضایی بقضا از دایره رضا منه بیرون پا
2 دریاب که دارد عدد لفظ رضا یمن و شرف هزار و یک نام خدا
1 عشق تو که آزرد دل زار مرا پر ساخت ز خون دیده خونبار مرا
2 خواهم که بسوزد دل بیمار مرا آزاد کند جان گرفتار مرا
1 ای شیفته عشق تو جان و دل ما آمیخته شوق تو آب و گل ما
2 خاک سر کویت همه جا منزل ما ذوق غم عشقت همه دم حاصل ما
1 ای زلف تو سرمایه رسوایی ما عشق تو بهار گل شیدایی ما
2 رخسار تو شمعیست که می افروزد از پرتو او چراغ بینائی ما
1 ماییم که نیست هیچ کس همدم ما ما در غم کس نه ایم و کس در غم ما
2 نی ما خبر از مردم عالم داریم نی مردم عالم خبر از عالم ما
1 عمریست که باز عشق یارست مرا دل در غم عشق بی قرارست مرا
2 گشتست گره گشای کارم غم عشق با غیر غم عشق چه کارست مرا
1 در جان غم عشق تو نهانست مرا آرام دل و راحت جانست مرا
2 جا کرده بسان خون درون رگ و پی این زندگی که هست از آنست مرا
1 تا گشت دل زار ز دلدار جدا شد طاقت و راحت از دل زار جدا
2 از یار جدا نمی توان بود دمی چون زنده کسی بماند از یار جدا