1 کام دل زار ما روا کن یارب توفیق سخن نصیب ما کن یارب
2 ما را به ازین سخن سرا کن یارب گویا بثنای مصطفا کن یارب
1 هستی بوجود تو دلیلیست صریح هر ذره بذکر تو زبانیست فصیح
2 فعلی که نه بر رضا تو نیست روا قولی که نه از کلام تو نیست صحیح
1 ای ماه رخت شمع شبستان خیال خالی شدن من ز خیال تو محال
2 دی کرده خیال تو مرا در همه حال فارغ ز غم فراق و امید وصال
1 دارد دل زارم آرزوی رخ او تا من بوصالش برسم طالع او
2 لطف سخن لعل لبش هست نکو عشقش یکسو جمیع هستی یکسو
1 گر یار جفاکار و گر عربده جوست خوش باش که هر چه آید از یار نکوست
2 گر درد دلی رسد بعاشق از دوست سهل است چو درمان دل آخر هم از اوست
1 آسوده کربلا بهر فعل که هست گر خاک شود نمی شود قدرش پست
2 بر می دارند و سبحه اش می سازند می گردانند از شرف دست بدست
1 گفتم صنما مرا پریشان کردی قصد دل و دین غارت ایمان کردی
2 گفتا ز منست مستی از ساغر نیست بر من به کمان ظلم بهتان کردی
1 عشق تو که آزرد دل زار مرا پر ساخت ز خون دیده خونبار مرا
2 خواهم که بسوزد دل بیمار مرا آزاد کند جان گرفتار مرا
1 ای دل بگذر ز تنگنای این کاخ آهنگ فنا کن که فضاییست فراخ
2 مگذار که در حدیقه تنگ چنین نخل املت هر طرف اندازد شاخ
1 روزی که ز هر چه هست آثار نبود وز خواب عدم زمانه بیدار نبود
2 نورم شرر نار و گلم خار نداشت من بودم و یار بود و اغیار نبود