1 یاد دارم که چو آدم شرف خلقت یافت شد مشرف بقبول و لقد کرمنا
2 گشت مسجود ملائک ز کمال عزت کرد در روضه جنت بفراغت مأوا
3 بی تعب بود میسر همه مقصودش ره نمی یافت ملالی بدل او قطعا
4 تا بوقتی که ره تقوی او زد ابلیس شد بصد مکر سوی معصیتش راه نما
1 حضرت مصطفی بسعی تمام خانه شرع را نهاد بنا
2 در کمال ثبات و استحکام تا قیامت بری ز بیم فنا
3 حفظ آن فرض بر وضیع و شریف ضبط آن حتم بر غنی و گدا
4 تا اثر از بنای عالم هست یارب آن بنیه مبارک را
1 ای سخن پرور ز نظم خویشتن غافل مشو نیست فرزندی درین عالم ازین بهتر ترا
2 گر بود در وی فسادی قابل اصلاح هست سر نمی پیچد ز حکمت هست فرمان بر ترا
3 نیست آن خودکام فرزندی که هر ساعت دهد با تقاضاهای رنگارنگ درد سر ترا
4 سالها بس باشدش گسوت ز کاغذ پاره وز خز و اطلس نباید کرد صرف زر ترا
1 حمد بیحد احدی را که کمال کرمش داد سرمایه توفیق خرد انسان را
2 داد سر رشته اقبال بدست خردش کرد تعلیم باو قاعده ایمان را
3 تا بهنگام عمل فرق بد و نیک کند لطف کرد و بفرستاد باو قرآن را
4 تا کند کام دل از معنی قرآن حاصل کرد مصباح طریق طلبش عرفان را
1 ای ظریفان روم شکر کنید که فلک داده است کام شما
2 با شما نیست نسبتی ما را هست برتر ز ما مقام شما
3 ما غلامان ماه رویانیم ماه رویان همه غلام شما
1 من از اقلیم عرب حیرتی از ملک عجم هر دو کردیم باظهار سخن کام طلب
2 یافتیم از دو کرم پیشه مراد دل خویش او زر از شاه عجم من نظر از شاه عرب
1 ای که رای روشنت آیینه گیتی نماست هیچ سری نیست کز رای تو باشد در حجاب
2 در نقاب عنبرین هر دم عروس خامه ات شاهد صد راز را از چهره می گیرد نقاب
3 ملک دانش راست از طرز مثالت انتظام گنج معنی راست از مفتاح کلکت فتح باب
4 سرورا عمریست در تن جان بر لب آمده می کند در آرزوی پای بوست اضطراب
1 ای دل ملال گوشه عزلت هزار بار بهتر ز همنشینی هر یار و آشناست
2 هر یار و آشنا که شود همدم کسی یا از جماعت فقرا یا ز اغنیاست
3 گر منعم است و صاحب نعمت هر آینه دایم ز ملک و مال و تجمل سخن سراست
4 در مبتلای فاقه و فقراست پیش تو کارش همه شکایت دنیای بی وفاست
1 ای غره بر لطافت حسن و جمال خود آیا چرا جنون تو بر عقل غالب است
2 شان تو مستعد کمالات معنوی ذات تو مستحق علو مراتب است
3 در قید حسن صورت فانی چه فایده کسب کمال کن که ترا آن مناسب است
4 گیرم که صبح روز جوانیست حسن تو نور بقا مجوی ز صبحی که کاذب است
1 گفت احمد حیدر است از من چو هارون از کلیم این بیان شرک امر و کمال عزت است
2 ای که می گویی علی را در نبوت نیست دخل مشرک امر نبوت نیست حفظ ملت است
3 شهرتی دارد که چون می رفت از دنیا رسول گفت بهر حفظ دین مستخلف من عترت است
4 عترت است آن فرقه اشرف که تا روز ابد موجب ابقای دین و مظهر هر حکمت است