1 دوش طفلی پری رخی دیدم گفتم ای شوخ شکرین گفتار
2 تو چرا از کمال استغنا فارغی از مشقت همه حار
3 پدر و مادرند در تک و دو تا ترا پرورند لیل و نهار
4 گفت ما کاملان دورانیم ناقصانند این گروه کبار
1 در دیار ما ندارد هیچ قدر نظم جان بخش لطیف آبدار
2 هست نظم من لطیف اما چه سود هرزه می گویند اهل این دیار
1 در مقامی گر شود جان عزیزت منزجر رحم بر جان عزیزت کن برو جای دگر
2 بر تو آسانست تغییر مکان کردن ولی نیست آسان بی تو جان را عزم مأوای دگر
1 مرده دیدم پریشان گشته اجزای تنش کرده منزل استخوان کله اش از مار و مور
2 طبع را از فکر اوصاف غم افزایش ملال دیده را از دیدن حال پریشانش نفور
3 گفتم ای دوران چرا این نطفه پاکیزه را از سریر دولت آوردی بمحنت گاه گور
4 چیست جرم این که در عالم سزای خویش یافت فطرت او را چه شد واقع که واقع شد فتور
1 دو گروهند خلق این عالم علمایند و مردم جاهل
2 جاهلان شعر را نمی دانند زانکه هستند از هنر غافل
3 پیش عالم خطاست گفتن شعر بلکه ناشرع هرزه و باطل
4 آه ازین غم که هست در عالم امر من صعب کار من مشکل
1 درین حدیقه حرمان ز کثرت اندوه اگر شود چه عجب عندلیب ناطقه لال
2 کسی نمی شنود زین حدیقه بوی گلی گل نمی شکفد از بهار فضل و کمال
1 عاشق صاف طبع و پاک دلم واله حکمت جلال و جمال
2 با خط حسن دلبران در عشق می کنم مشق تا رسم بکمال
3 فارغم از حظوظ نفسانی حظ نفسم نمی رسد بخیال
4 لیک از مهوشان شهر مرا هست قطع علاقه امر محال
1 بسان صفحه رخسار لوح خاطر طفل لطیف و ساده و پاک است در بدایت حال
2 ز کارهای عبث منع کن مشو غافل طریق علم و ادب یاد ده مکن اهمال
3 که هر چه گشت رقم بر صحیفه دل او دگر تغیر آن هست پیش عقل محال
4 گمان مبر که بنقشی دگر شود قابل صحیفه که ز نقشی شد است مالامال
1 از سخن خوانی کشیدم پیش اهل روزگار ذوقهای گونه گون در وی ز انواع نعم
2 نیستم شرمنده هر مهمان که آید سوی من خواه از ترک آید و خواه از عرب خواه از عجم
3 هر که باشد گو بیا و هر چه باید گو ببر نعمت باقیست این قسمت نخواهد گشت کم
1 بعالم گفتم ای ظالم چرا مشغول خود گردی بزرگی را که من از مخلصان صادق اویم
2 بگفتا ما رقیبان همیم از من مشو غافل مرا هم روی دل با اوست من هم عاشق اویم